غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

به یاد او (عج) و در انتظار قدومش ( قسمت دوم)

کی شود چشمان سرد و بی فروغ ، برجمال ماه تو روشن کنم ؟ در گرما گرم مبارزه ، دشمن هر چه را که میگفت ، تحمل می کردیم و کما کان مبارزه ! امام گاهی یک حرف او آتش بجانمان می ریخت ، انقلاب درونی مان را تشدید می کرد ، با نیش زبان خویش می خواست که قلبمان را بگدازد ، می گفت : « آنرا که این همه دم از او می زنید ، یکبار بچشم خود دیده اید ؟ کدام غلام برای مولائی که ندیده است کار کرده ؟ » کارمان که تمام می شد ودر خلوت خویش در می آمدیم ، سر بر دیوار می گذاشتیم و می سوختیم که : ای مولا: آیا به غلامی شایسته نشده ایم که رخ را به غلامان نمی نمای ؟ اگر ارج غلامی نداریم ، وصف آقائیت را شنیده ایم : « ای کریم از اولاد کریمان » «نفسی لک الوفاء والحمی یابن اسادة المقربین » ای فرزند حبیب خدا ؛ ای فرزند نباء عظیم ؛ ای فرزند طاها و یاسین ؛ ای فرزند طور و عادیات ؛ ای فرزند براهین واضحات … هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی ؟ آیا بسوی تو راهی هست ؟ آیا هجران امروز ما به فردای و صال تو نمی رسد ؟ آیا آب گوارای ظهور ترا گلوهای عطشان ما نخواهد چشید ؟ خدایت را سوگند که افسرده شدیم تا بکی شب را به صبح و صبح را به شب برسانیم « متی ترانا و نراک » کی چهره در چهره ات اندازیم ، تو مارا امام وار ، و ما ترا نظاره کنیم بنده وار ؛ « الی احار فیک یا مولای » * اوج معنائی و معنا غائب است کی وجودم را زمعنا پر کنم ؟ فرزندان روحانی تو ،آنها که دریای دانش ها بودند و به عشق تو حماسه ها میسرائیدندو مبارزه می کردندوقتی در می ماندند ، از راه می رسیدی و دستشان می گرفتی و شب هنگام کتابشان را به پایان می می بردی ودر پایان نشان خویش بر می فشاندی … و فرزندان تو ، آنها که « مفید » از برای امت بودند و «برادر استوارت » لقب می گرفتند ، وقتی در « فتوی » می ماندند ، از راه می رسیدی و دست می گرفتی و پیام می فرستادی که : (( چنین فرمودند … )) جانهایمان بفدایت ای « اقای » بزرگوار ، ای سرور ، ای یاور . و بر فرزندان دیگرت ـ که نام بزرگوار تو زینت بخش وجودشان بود ـ و دریافتن « معنا » ناتوان شده بودند ودر جستجوی « راه » مضطرب و سرگردان ، تجلی می کردی و جلوه هائی از معارف را بر سینه های مبارکشان می تاباندی و باز امضاء می نمودی ….« و انا حجه بن الحسن » ما فرزندان آن فرزندانت نیستیم ، ولی همان فرزندان به ما یاد دادند که چگونه به لطف تو امیدوار باشیم ، آنها بودند که نام تو را بر زبانمان انداختند ودرد آشنای عشق تو کردند و وعده ها دادند و نویدها ، وما اکنون می دانیم که لایق تجلی تو نیستیم اما روی آن فرزندانت را نیز به زمین مینداز … وما اکنون نیاز به معارف را بیش از هر کاستی دیگری در جامعه می نگریم ، ای صاحب روز پیروزی ، ای بر فرازنده پرچم اسلام و مسلمانی ؛ ای رها ساز خلق از پریشانی ؛ ای بر هم زننده شرک و نفاق و فسق و نافرمانی ، ای نابود سازنده اندیشه های باطل و هوای نفسانی ، ای عزت بخش دوستان و ذلت بخش دشمنان الهی ، ای داد خواه خون انبیاء و اولیا ، ای طالب خون شهیدان کربلا …. کجائی تا از سزچشمه معارفت تشنگان را سیراب کنی ای مولای من این المؤمل لاحیاء الکتاب و حدوده این محیی معالم الدین و اهله …. به قلم حسین منتظر ، در فرق مولایش
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد