غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

ایام عزاداری اربعین حسینی تسلیت باد

اربعین عاشورای حسینی وبازگشت پیام آوران عاشورا به کربلا بر امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و منتظران حضور و ظهورش تسلیت باد به همین مناسبت گوشه ای از واقعه اسارت خاندان نبوت به عرض می رسد

مسیر خورشید

عـصـر روز عـاشـورا ابـن سـعـد سـر مـبارک سید الشهدا را به خولى سپرد تا به عبیداللّه بن زیاد برساند ((140)) .

آغاز پیام

عـمـر بـن سعد تا روز یازدهم محرم یعنى یک روز پس از شهادت امام حسین (ص ) در کربلا ماند روزیـازدهم کشته هاى لشکر کوفه را جمع آورى کردند, بر آنها نماز خواندند و آنها را دفن کردند, ولـى جـنـازه حسین (ص ) و یارانش را در صحرا بدون غسل و کفن رها کردند و زنان و خواهران و دختران امام حسین (ص ) را با خود به طرف کوفه بردند ((141)) .

خطبه زینب کبرى در کوفه

اهـل بـیـت رسـول خـدا(ص ) را هـمـانـنـد اسـیـران وارد کوفه کردند امام سجاد(ص ) از شدت بیمارى رنجور شده بود, ولى با این حال او را در غل و زنجیر کرده بودند.
مـردم کـوفـه با دیدن کاروان اسیران شیون و زارى سر دادند زینب کبرى دختر امیرالمؤمنین به مـردم اشـاره کـرد کـه خاموش باشید, یکباره نفس ها بند آمد و زنگها از صدا افتاد و زینب زبان به سخن گشود:.
سپاس خدا را و درود بر محمد و خاندان پاکش باد.
اى اهـل کـوفـه ! اى مـردم مکار حیله باز! آیا گریه مى کنید؟
اشکتان خشک مباد, ناله هایتان آرام نـگـیردشما در مثل مانند زنى هستید که رشته خود را محکم تافته , سپس تارتار از هم مى گسلد سـوگـندهایتان رادست آویز فساد کرده اید, آیا جز لاف و تکبر و فساد و چاپلوسى کنیزان و سخن چینى دشمنانه چیزى دیگرى در شما هست ؟
شما به سبزه خاکروبه و نقره بر قبر اندوده مى مانید, براى خود توشه اى پیش فرستادید که خشم خدا را برانگیخت و در عذاب , جاودانه شدید آیا گریه و زارى مى کنید؟ .
آرى ! بـه خدا شایسته گریه اید بسیار بگریید و کم بخندید که نصیبتان ننگ و عار شد, ننگى که تا ابـدپـاک نشود چگونه مى توانید این ننگ را از دامن خود بشویید که فرزند خاتم انبیا, سید جوانان بـهـشتى راکشته اید, آنکه در سرگردانى ها مرجع و در سختى ها پناه شما بود, آنکه دلیل روشن و زبـان گـویـاى شـمـابـود چه بار گناهى را بر دوش گرفتید دور باشید از رحمت خدا و نابودى نـصـیـبـتـان بـاد سـعـیتان به نومیدى انجامید, دست ها بریده شد, سوداى پرزیانى کردید, خشم پروردگار را براى خود خریدید و خوارى ذلت بر شما حتمى شد.
واى بـر شـمـا! مـى دانـیـد چـه جگرى از رسول خدا شکافتید و چه پرده نشینى را از پرده بیرون کشیدید وچه خونى ریختید و چه حرمتى را شکستید کار بسیار زشتى مرتکب شدید چیزى نمانده کـه آسـمـان وزمین شکاف بردارد و کوهها ویران شوند آنچه کردید بزرگ , دشوار, بد, کژ, زشت و شوم است و چنان بزرگ که زمین و آسمانها را پر کرده آیا شگفت دارید اگر از آسمان خون ببارد و همانا عذاب آخرت خوارکننده تر است و شما را در آن روز یاورى نیست .
مـهـلـت شـمـا را مـغـرور نـسازد که خداى تعالى از شتابکارى به دور است و همیشه براى انتقام فرصت دارد و در کمین گاه است ((142)) .

مجلس ابن زیاد

اسیران را به کوفه آوردند ابن زیاد در کاخ نشست و بار عام داد آنگاه گفت سر امام حسین (ص ) را درمـقـابلش بگذارند لبخند زنان به سر شریف امام نگاه مى گرد و با چوبى که در دست داشت به دندانهاى حضرتش مى زد و مى گفت : چه دندانهاى زیبایى ! زید بن ارقم صحابى رسول خدا(ص ) که اکنون پیر شده بود, وقتى این صحنه را مشاهده کرد فریاد زد: چوبت را از این لبها بردار به خدا نـمى دانم چند بارلب هاى رسول خدا را بر روى این لب ها دیدم که آنها را مى بوسید این را گفت و شیون سر داد ابن زیادگفت : خدا چشمانت را گریان کند به خدا اگر پیر نشده بودى گردنت را مى زدم .
زیـد از جـا بـرخـاست از مجلس خارج مى شد, مى گفت : اى جماعت عرب ! از این پس بردگانى بـیـش نـیـسـتید, پسر فاطمه را کشتید و امارت را به پسر مرجانه دادید, او خوبانتان را مى کشد و اشرارتان را به بندگى مى گیرد, از رحمت خدا دور باد آنکه به ننگ و ذلت رضا دهد ((143)) .

زینب (س ) در مجلس ابن زیاد

زنـان و کودکان امام حسین (ص ) را وارد مجلس ابن زیاد کردند زینب (س ) کهنه ترین لباسهایش راپـوشـیـده بود وقتى وارد مجلس شد ناشناس در گوشه اى نشست و کنیزانش بر گرد او حلقه زدند.
ابـن زیاد گفت : این زن کیست ؟
زینب پاسخ نداد دوباره و سه باره پرسید, ولى زینب (س ) جواب ندادکسى گفت : این زینب (س ) دختر فاطمه زهرا است .
ابن زیاد رو به زینب (س ) کرده و گفت : سپاس خدا را که رسوایتان کرد, شما را کشت و ادعایتان راتکذیب کرد.
زیـنـب (س ) فـرمـود: سـپاس خدا را که ما را به وسیله پیامبرش محمد(ص ) گرامى داشت و از پلیدى پاک کرد, تنها فاسق است که رسوا مى شود و فاجر است که تکذیب مى شود.
گفت : چگونه دیدى کارى را که خدا با برادر و خاندانت کرد؟ .
فـرمـود: من جز زیبایى ندیدم , آنها کسانى بودند که خدا شهادت را برایشان مقدر کرده بود و آنها هم به قتلگاه خویش آمدند به زودى خدا ترا با آنها در یک جا جمع خواهد کرد و به محاکمه خواهد کشید ببین آنگاه پیروزى از آن کیست , مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه !.
ابن زیاد از خشم شعله ور شد, چنانکه گویى قصد جانش را دارد.
عمرو بن حریث گفت : اى امیر! این زن است به خاطر گفته هایش نباید مؤاخذه شود.
ابن زیاد گفت : با کشتن آن حسین متجاوز و عاصیان متمرد خاندانت , خدا قلبم را شفا داد.
زیـنـب دلـش شـکـسـت و گـریـسـت فرمود: به جان خودم , بزرگم را کشتى , خاندانم را اسیر کردى ,شاخه هایم را شکستى و ریشه ام را بریدى آرى اگر شفاى تو در این است شفا گرفته اى .
ابن زیاد گفت : این هم مثل پدرش سجع وقافیه مى بافد, پدرش هم شاعر و سجع باف بود.
فـرمـود: زن را بـه سجع بافى چه من به اندازه این که نتوانم سجع بافى کنم گرفتارى دارم , این آتش سینه است که از زبان بیرون مى ریزد ((144)) .

امام سجاد (ع ) در مجلس ابن زیاد

امام سجاد(ص ) را وارد مجلس ابن زیا کردند ابن زیاد گفت : تو کیستى ؟ .
فرمود: من على بن حسینم .
گفت : مگر خدا على بن حسین را نکشت .
فرمود: برادرى به نام على داشتم که مردم او را کشتند.
گفت : خدا او را کشت ؟ .
فرمود: آرى , وقت مرگ , خدا جانها را مى گیرد, هیچ کس بدون خواست خدا نمى میرد.
ابن زیاد به خشم آمد دستور داد او را بکشند.
زیـنـب کبرى (س ) دست در گردن آن حضرت کرد, فرمود: اى پسر زیاد! بس است ریختن خون ما! آیااز خون ما سیراب نشدى , اگر ایمان دارى , به خدایت سوگند مى دهم مرا هم با او بکش .
امـام سـجـاد(ص ) فـرمـود: عـمه جان ساکت باش تا با او سخنى بگویم آنگاه رو به ابن زیاد کرده فرمود:اى پسر زیاد با کشتن , مرا تهدید مى کنى و نمى دانى که کشته شدن عادت ما و بزرگوارى ما در شهادت است .
ابـن زیـاد مـدتـى بـه آن دو نگریست بعد گفت : عجب چیزى است خویشاوندى , به خدا مى دانم که دوست دارد با او کشته شود, رهایش کنید
((145)) .

خورشید بر نى

اسـیـران را بـراى مـدتى که در تاریخ ضبط نشده در کوفه نگه داشتند در این مدت به دستور ابن زیادسرهاى شریف شهدا را گاهى بر درگاه کاخ نصب مى کردند و بر روى نى در کوچه هاى کوفه و قبایل اطراف مى چرخاندند ((146)) .

در راه شام

ابن زیاد درباره اسیران و سرهاى شهدا از یزید کسب تکلیف کرده بود و یزید به او دستور داده بود آنهارا به شام بفرستد.
اهل بیت رسول خدا(ص ) را براى حرکت به سمت شام آماده کردند به دستور ابن زیاد غل و زنجیر بـردسـت و گـردن امـام سجاد(ص ) نهادند و زنان و دختران را بدون محمل بر پالان هاى خشک شـتران سوارکردند و همراه گروهى به فرماندهى کر حر بن قیس حرکت دادند و همانند اسیران کفار شهر به شهر ومنزل به منزل به شام بردند.
امام سجاد(ص ) از کوفه تا شام حتى یک کلمه با ماموران همراه سخن نگفت ((147)) .

کاروان اسیران بر دروازه شام

سـهـل سـاعـدى از اصـحـاب رسـول خـداسـت , در راه زیارت بیت المقدس وارد شام شد, خود مـى گوید:شهرى دیدم پر درخت با جویبارهاى فراوان در و دیوار شهر با پرده هاى دیبا آذین بسته شده , مردم گرم شادمانى و سرور بودند زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل در دست مى نوازند با خود گفتم : گویا اهل شام عیدى دارند که ما نمى دانیم به گروهى برخوردم که مشغول صحبت بودند گفتم : آیا شما عیدى دارید که ما نمى دانیم ؟ .
گفتند: به نظر غریب مى آیى .
آرى من سهل ساعدى هستم که پیامبر خدا را دیده و احادیث او را مى دانم .
گفتند: اى سهل تعجب مى کنیم , چرا از آسمان خون نمى بارد و زمین اهل خود را فرو نمى برد؟ .
مگر چه شده ؟ .
اى سهل سر حسین (ص ) را از عراق هدیه مى آورند.
عجب ! سر حسین را مى آورند و این مردم شادمانى مى کنند؟
از کدام دروازه وارد مى شوند؟ .
از دروازه ساعات .
مـى گـوید: ما در همین گفتگو بودیم که پرچمها یکى پس از دیگرى نمایان شد, سوارى را دیدم که نوک نیزه اش را برداشته و سرى شبیه به پیامبر اکرم (ص ) بر آن زده و پشت سرش زنان سوار بر پالان خشک شتران بدون وسایل آسایش مى آیند خود را به اولین زن رساندم .
ـ دخترم تو که هستى ؟ .
ـ من سکینه دختر حسینم .
آیا کارى از من ساخته است ؟
من سهل بن سعد از اصحاب جدت هستم .
اى سـهـل بـه ایـن نـیـزه دار بـگـو ایـن سر را جلوتر ببرد تا مردم به آن نگاه کنند و از حرم رسول خدا(ص )چشم بردارند.
نزدیک نیزه دار رفتم .
ـ آیا مى خواهى چهارصد دینار بگیرى ؟ .
ـ در مقابل چه مى خواهى ؟ .
ـ این سر را از میان زنان بیرون ببر.
نیزه دار جلو رفت و من چهار صد دینار را به او دادم ((148)) .

اسیران در مسجد دمشق

وقـتـى کـاروان اسـیـران اهل بیت وارد مسجد دمشق شدند, ایشان را در جایگاه اسیران یعنى بر پـلـه هـاى مـسجد جامع جا دادند در این هنگام پیر مردى خود را به امام سجاد(ص ) نزدیک کرده گفت : سپاس خدارا که شما را کشت , شهرها را از دست مردان شما آسوده ساخت و امیرالمؤمنین , یزید را بر شما مسلطکرد.
امام سجاد(ص ) فرمود: اى شیخ قرآن خوانده اى ؟ .
ـ آرى خوانده ام .
ـ آیـا ایـن آیه را خوانده اى : ((قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى )), یعنى : اى پیامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدى نمى خواهم , جز اینکه به خویشان من مودت ورزید ((149)).
اى شیخ ما همان خویشان پیامبر هستیم .
اى شـیـخ ! آیـا ایـن آیـه را خـوانده اى : ((انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)),یعنى : خداوند اراده کرده است پلیدى را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه نماید ((150)) .
ـ آرى خوانده ام .
ـ ما همان اهل بیتى هستیم که این آیه درباره شان نازل شده .
پیر مرد از گفته خود پشیمان شد و مدتى همچنان ساکت ایستاد.
عـاقـبت سر به سوى آسمان برداشته و گفت : بارالها! من از دشمنى با این خاندان توبه مى کنم و ازدشمنان آل محمد بیزارى مى جویم .

سر امام حسین (ع ) در مجلس یزید

سـر مـبـارک امـام حسین (ص ) را در طشتى از طلا در مقابل یزید قرار دادند یزید پیروزمندانه بر تـخت نشسته بود نگاهى به سر و نگاهى به اهل مجلس انداخت و گفت : این شخص بر من مباهات مى کرد,مى گفت پدرم از پدر یزید بهتر است , مادرم از مادر یزید بهتر است , جدم از جد یزید بهتر است و خودم از یزید بهترم و همین مباهات بود که او را به کشتن داد, این که مى گفت پدرم از پدر یـزید بهتر است همه مى دانند در قضیه حکمیت , خدا به نفع پدر من حکم کرد و این که مى گفت مادرم از مادر یزید بهتر است به جان خودم حرف درستى است فاطمه دختر رسول خدا از مادر من بهتر بود و این که مى گفت جدم ازجد یزید بهتر است هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد, پیامبر را بـهـتر از خود مى داند, ولى این که مى گفت خودم از یزید بهترم گویا از اینجا ناشى مى شد که ایـن آیـه قرآن را نخوانده بود: ((بگو بار الها مالک حقیقى توئى سلطه و قدرت به هر کس بخواهى مى دهى و از هر کس بخواهى مى گیرى خیر در دست توست و تو بر هر کار توانایى )) ((151)).
سـیـاسـتـى کـه بـنـى امیه پس از شهادت امام حسین (ص ) براى تبرئه و برحق جلوه دادن خود پیش گرفتند, سه رکن اساسى داشت :.
1 ـ جـدا کـردن حـسـاب امـام حـسـیـن (ص ) از پـیـامـبـر اکـرم (ص ) و اصـل اسـلام آنها سعى داشـتـنـدحـسـیـن (ص ) را بـه عنوان شخصى عادى معرفى کنند که بر مبناى اغراض شخصى با حکومت وقت درگیرو کشته شده است , بنابر این کشتن او هیچ ضررى به رابطه قاتلین او با اسلام و پیامبر اسلام ندارد.
2 ـ ایـن که ماجراى کربلا و کشته شدن امام حسین (ص ) را به مقدرات الهى مستند کنند بنابراین قاتلین آن حضرت اگر چه در ظاهر عمل بسیار زشتى را مرتکب شده بودند, ولى در حقیقت عامل اجراى قضا وقدر بودند و گناهکار اصلى , خود امام حسین (ص ) بود که با حرکت خود باعث ایجاد این واقعه شده بود.
3 ـ این که اموى ها مخصوصا شخص یزید از این حادثه اظهار نارضایى کرده , مردم کوفه و ابن زیاد رامقصر جلوه دهند.
در مـقـابـل ایـن سیاست مزورانه , اهل بیت و رجال سرشناسى که در گوشه و کنار بلاد اسلام از زمان رسول خدا(ص ) باقى مانده بودند, در موضع گیرى هاى خود:.
اولا سـعـى مـى کـردنـد ارتباط و نسبت امام حسین (ص ) با اصل اسلام را براى مردم تشریح کنند مثلازید بن ارقم , انس بن مالک و ابو برزه اسلمى از اصحاب رسول خدا(ص ) در مجلس ابن زیاد و یـزیـداعـتـراض کـردنـد و از علاقه شدید رسول خدا به امام حسین (ص ) سخن مى گویند و امام سـجـاد(ص ) درخـطـبـه اى کـه در مسجد دمشق ایراد مى کند, به انحا مختلف ارتباط وثیق امام حسین (ص ) با ارکان اسلام را بیان مى دارد ((152)) .
ثـانـیـا: از سـنت هاى جارى آفرینش و حکمت الهى در مقابل جنایتکاران پرده بردارند و تحریفات یـزیداز آیات شریف قرآن را در تطبیق بر واقعه کربلا به مردم گوشزد کنند به عنوان نمونه زینب کـبـرى درمجلس یزید, سنت امهال جنایتکار را تشریح مى کند و امام سجاد در جواب ابن زیاد, بر دخالت مردم درشهادت برادرش على اکبر تاکید مى نماید ((153)) .
ثـالـثـا: دخـالـت یـزید و خاندان بنى امیه را در این حادثه افشا کنند و لذا در سخنانى که در شام ایرادشده بدون هیچ اشاره اى به ابن زیاد و مردم کوفه , یزید را مسئول مستقیم این جنایت معرفى مى کنند.
الـبـته از این نکته نیز نباید غافل شد که یزید به علت خباثت ذاتى و حماقت باطنى , هرگز موفق بـه اجـراى دقـیق این سیاست نشد و به طور مکرر در سخنان خود به دشمنى خود با پیامبر اسلام اشاره کرده و از کشته شدن امام حسین (ص ) اظهار شادمانى و خشنودى نمود و همین امر بود که در کـنـارروشنگرى هاى اهل بیت (ع ), حکومت بنى امیه را رسوا و بى آبرو ساخت و طومار حکومت آنان را درهم پیچید.

ابوبرزه

سـر مـبـارک امـام حـسـیـن (ص ) در مقابل یزید بود بزرگان شام در مجلس حاضر بودند یزید با چوب خیزران به لب و دندان امام مى زد و سخنان بیهوده مى گفت , ابوبرزه اسلمى , صحابى رسول خـدا, درمـجـلـس حـاضـر بود فریاد زد: واى بر تو اى یزید! با چوب بر دندان حسین , پسر فاطمه مـى زنى !؟
خوددیدم که رسول خدا لب و دندان او و برادرش حسن را مى مکد و مى گوید این دو, سالار جوانان بهشتند,خدا قاتلشان را لعنت کند.
یزید از سخنان او خشمگین شد و دستور داد او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند ((154)) .

امام سجاد (ع ) در مجلس یزید

یـزیـد مـجـلـسـى ترتیب داد و اشراف شام را دعوت کرد و دستور داد امام سجاد و زنان کودکان امـام حـسین (ص ) را وارد مجلس کردند حضار به آنها مى نگریستند امام سجاد(ص ) روبروى یزید قرار گرفت وچند شعر خواند که بیزارى و نفرت او را از یزید نشان مى دهد:.
((انتظار نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما احترامتان کنیم , یا شما دائما ما را آزار دهید و مـادسـت از آزار شـمـا برداریم خدا مى داند که ما شما را دوست نداریم پس شما را از این که ما را دوست ندارید سرزنش نمى کنیم )).
یـزیـد گـفت : اى على ! پدرت با من قطع رحم کرد, حق مرا ندیده گرفت و بر سر منصبم با من جنگیدخدا هم با او چنان کرد که دیدى .
در جواب این آیه را خواند: اما هر مصیبتى که در زمین یا از ناحیه جانشان به شما برسد, قبل از آن که به صحنه وجود آید, در کتابى ثبت شده است ((155)) .
اى پـسر معاویه و هند و صخر! قبل از آن که تو متولد شوى همیشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من على بن ابیطالب بود, درحـالى که جد و پدر تو پرچم هاى کفار را به دوش مى کشیدند واى بر تو اى یزید! اگر بدانى چه کـرده اى ونـسـبت به پدر و اهل بیت و برادران و عموزادگان من چه گناهى مرتکب شده اى , به کـوهـهـا مى گریزى و سربر خاکهاى بیابان مى گذارى و به حال خود شیون و زارى مى کنى این سـزاوار است که سر حسین پسرعلى و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود, در حالى که او ودیعه رسول خداست ؟ .
اى یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خوارى شوى ((156)) .

اظهار کفر

اگـر یـزیـد در بـرخـورد بـا واقـعـه کـربلا سکوت مى کرد, قلم به مزدان تاریخ تراش , به راحتى مى توانستندشخصیت حقیقى او را در پس پرده اى از روایات جعلى مخفى کنند, ولى طبع جاهلى یـزیـد این فرصت رااز او گرفت و باعث شد تمام رشته هایش پنبه شود و مرزى شد تا حساب مزد بگیران تاریخ نویس ازعلماى ربانى امین جدا شود.
سـر شـریف امام حسین (ع ) در مقابل یزید بود, با چوب خیزران به لب و دندان امام حسین مى زد واشـعـارى را کـه در احد براى شادکامى از شکست مسلمین سروده شده بود, با ترکیب چند بیت ازخویشتن مى خواند:.
((اى کـاش بـزرگـان مـن کـه در روز جنگ بدر کشته شدند, زارى قبیله خزج را از فرود آمدن ضربات مامى دیدند و از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند دست مریزاد اى یزید! به جاى جنگ بدر بـزرگان و مهتران آنها را کشتیم و بى حساب شدیم طایفه هاشم با سلطنت بازى کردند, وگر نه خـبـرى از آسمان نیامده ونازل نشده من از دودمان خندق نیستم , اگر انتقام کارهاى احمد را از فرزندانش نگیرم ))((157)).

خطبه زینب کبرى (س ) در مجلس یزید

هـنـگـامـى کـه یـزیـد حـقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین امام حسین (ع ) و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است , زینب کبرى (س ) به پا خاست و فرمود:.
سـپـاس خـدا را و درود خـدا بـر رسـول او و خاندانش باد خداى سبحان راست گفت که فرمود: ((عـاقـبـت آنـان که کار زشت کردند, بسیار زشت است که آیات خدا را تکذیب کردند و به استهزا گرفتند)) اى یزید!گمان مى کنى اکنون که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بسته اى و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده اى که ما را برده وار به هر سو مى کشند, ما نزد خدا بى مقدار شده و تو مـحـتـرم هـستى و این پیروزى به خاطرارزشى است که نزد خدا دارى که تکبر مى ورزى و باد به بـینى انداخته اى , از اینکه روزگار به کام توست وکارهایت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهى ما را بى مزاحم در اختیار گرفته اى , شادمان وخوشحالى ؟ .
اندکى آهسته تر! آیا فراموش کرده اى که خداى تعالى مى فرماید:.
((کـافـران نـپـنـدارنـد مـهلتى که به ایشان مى دهیم به نفع آنهاست , این مهلت را فقط براى آن مى دهیم که گناه بیشتر مرتکب شوند و آنان را عذابى دردناک است )) (آل عمران / 178).
اى پـسـر آزاد شـده هـا! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانى و دختران رسول خدا را اسیر کرده در حالى که پرده از ایشان برداشته و چهره هایشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهى تا از شهرى به شهرى برند و قومى بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف و وضیع به آنها چشم دوزند, در حالى که نه سرپرستى براى آنها مانده نه پشتیبانى .
چگونه مى توان از کسى انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش ازخـون شـهیدان رویید؟
چگونه در دشمنى ما خانواده کوتاهى کند کسى که ما را با چشم بغض و کنیه مى نگرد؟ .
بـا این همه باز بدون آن که احساس گناه کنى و بدانى چه کار مى کنى با چوب به لب و دندان ابا عـبـداللّه سـالار جوانان اهل بهشت مى زنى و مى گویى : ((فریاد شادى سر داده مى گفتند دست مـریـزاد اى یـزید))!چرا نمى گویى که با ریختن خون ذریه محمد (ص ) و ستارگان زمین از آل عـبـدالـمـطـلـب , زخم ما را علاج ناپذیر کردى و ریشه مان را سوختى ؟
اکنون نیاکان خود را صدا مى زنى و گمان مى کنى که با آنها سخن گفته اى ؟
به زودى نزد آنان مى روى و آرزو مى کنى که دسـتـت خـشـک شده بود و این کار را نمى کردى وزبانت لال مى شد و این سخن را نمى گفتى ! خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از این ستمگران بگیر وخشمت را بر کسى که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت نازل کن به خدا سوگند پوست خود راشکافتى و گوشت خود را پاره کردى ! تـو بـا ایـن بـار کـه از ریـختن خون ذریه رسول خدا (ص ) و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن دارى , بر او وارد مى شوى , ((و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته مى شوند مرده اند, بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند))(آل عمران / 169).
هـمـیـن بـرایت بس که خداوند حاکم است و محمد خصم تو و آن کسى که کار را براى تو ساخته وپرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمین مسلط نمود, به زودى خواهد فهمید که پاداش ستمگران بد پاداش است و آگاه مى شود که کدام یک از شما پست تر و لشکر کدام یک ضعیف تر است .
اگـر مصائب دنیا باعث شده که من با تو سخن بگویم باز هم تو را بى ارزش مى دانم و کوبیدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش مى شمرم و از جاه و حشمت تو هراسى ندارم , ولى چشم گریان است و دل بریان .
بـسـیـار عجیب است که نجیبان حزب خدا به دست آزاد شدگان حزب شیطان کشته مى شوند, ازچـنـگـالـتـان خـون ما مى چکد و از دهانتان گوشت ما مى ریزد و آن بدن هاى پاک را گرگ ها سرکشى مى کنندو گفتارها در خاک مى غلطانند.
اگر امروز ما را به عنوان غنیمت گرفته اى , به زودى در آنجا که جز عمل خود را نیابى , ما به زیان توخواهیم بود و خدا به بندگان خود ستم نمى کند.
بـه خـدا شـکـایـت مى کنم و بر او تکیه دارم , پس هر حیله که دارى به کار گیر و هرچه مى توانى تـلاش کن و هر چه مى خواهى کوشش کن ! به خدا نمى توانى ما را از خاطره ها محو کنى و وحى ما را بـمـیرانى و به نهایت ما نمى رسى و ننگ این ستم را نمى توانى از خویش پاک کنى راى تو بسیار سـسـت و ایـام دولـت انـدک و آن روز کـه مـنادى فریاد مى زند ((لعتنت خدا بر ستمکاران باد)) جمعیت ات به پریشانى مى گراید.
سـپـاس خـدا را کـه کار پیشینیان ما را با سعادت و مغفرت پایان برد و کار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا مى خواهم که ثوابشان را کامل کند و بیفزاید و خودش براى ما خلفى نیکو باشد که او مهربان ورحیم است و همو براى ما کافى و بهترین وکیل است یزید در جواب این کلام رسا فقط توانست بگوید:.
((فـریـادى اسـت کـه از زنـان شـایـسـتـه اسـت ـــــ نـوحـه گرى بر نوحه گران بسیار آسان است ))((158)).

مثل اهل بیت

در ایـامى که اهل بیت در دمشق به سر مى بردند روزى امام سجاد (ع ) در بازار دمشق قدم مى زد منهال بن عمرو پیش آمده عرض کرد: چگونه اى یابن رسول اللّه ؟ .
فرمود: اى منهال ! امروز ما مثل بنى اسرائیل در میان فرعونیان شده ایم که پسرانشان را مى کشتند وزنـانشان را زنده مى گذاشتند اى منهال ! عرب بر عجم افتخار مى کند که محمد (ص ) از قریش است ولى ما اهل بیت محمد (ص ) مورد خشم قرار گرفته و کشته مى شویم انا للّه و انا الیه راجعون ((159)) .

خطبه امام سجاد (ع ) در مسجد دمشق

در ایـامـى که اهل بیت امام حسین (ع ) در شام به سر مى بردند یزید مجلسى در مسجد ترتیب داد وخطیبى را به منبر فرستاد تا از حسین بن على (ع ) و پدر بزرگوارش على (ع ) بدگویى کند.
خـطـیـب به منبر رفت و تا توانست به آن دو بزرگوار ناسزا گفت و در مدح یزید و پدرش معاویه سـخنان بیهوده گفت امام سجاد (ع ) که در مجلس حضور داشت بانگ برآورد و فرمود: واى بر تو اى خـطـیـب ! بـه بهاى خشم الهى , رضاى مخلوق را خریدى و جایگاه خویش در آتش مهیا کردى آنگاه رو به یزید کرده فرمود: اى یزید! به من اجازه بده بر بالاى این چوبها روم و سخنانى بگویم که خـدا را خوش آید و اهل مجلس را اجر و پاداشى باشد یزید, مخالفت کرد ولى مردم به او گفتند او را اجازه بده چه بسا چیزى براى گفتن داشته باشد.
یزید گفت : اگر او به منبر رود تا من و خاندان ابوسفیان را رسوا نکند پایین نخواهد آمد.
گفتند: آخر او چه مى تواند بگوید؟ .
گفت : او از خاندانى است که علم و دانش با جانشان در آمیخته .
ولى مردم همچنان اصرار مى کردند تا یزید ناچار شد اجازه دهد.
حـضـرت بـه منبر رفت نخست سپاس و ستایش خداى به جا آورد, آنگاه خطبه اى خواند که قلبها رالرزاند و چشمها را گریاند.
بخشى از بیانات آن حضرت این است :.
اى مـردم بـه مـا شـش چیز داده شده و با هفت چیز دیگر بر سایر مردم برترى یافته ایم : به ما علم وبـردبـارى و سـخـاوت و فـصـاحـت و شـجـاعت و محبت در قلوب مؤمنین را داده اند و سر آمد دگرانیم , زیرامحمد پیامبر (ص ) برگزیده از ماست صدیق این امت (على ((ع ))) از ماست , جعفر طیار از ماست , حمزه شیر خدا و رسول از ماست , فاطمه بتول بانوى زنان عالم از ماست و دو سبط این امت آقاى جوانان بهشتى از ما هستند هرکسى مرا مى شناسد, مى شناسد و هر کسى نمى شناسد حـسـب و نـسـبم را برایش مى گویم : من فرزند مکه و منایم , من فرزند زمزم و صفایم , من فرزند کـسـى هستم که زکات را با رداى خویش حمل مى کرد من پسر بهترین کسى هستم که در جهان لباس پوشید, من پسر بهترین کسى هستم که با کفش یا پاى برهنه راه رفت , من پسر بهترین کسى هـسـتـم کـه طـواف کرد و سعى به جا آورد, من پسربهترین کسى هستم که حج گزارد و لبیک گفت من پسر کسى هستم که با براق به هوا برده شد, من پسرکسى هستم که از مسجد الحرام به مـسـجـد اقـصـى بـرده شـد ـ مـنزه باد آن که او را برد ـ, من پسر کسى هستم که جبرئیل او را تا سـدرة الـمـنتهى برد, من پسر کسى هستم که نزدیک و نزدیک تر شد تا به اندازه دو کمان یاکمتر فـاصـلـه داشت , من پسر کسى هستم که امام جماعت فرشتگان آسمان شد, من پسر کسى هستم کـه خـداى بـزرگ بـه او وحى فرستاد, من پسر محمد مصطفایم , من پسر على مرتضایم , من پسر کـسـى هـستم که در راه احیاى لا اله الا اللّه مبارزه کرد, من پسر کسى هستم که در رکاب رسول خدا با دو شمشیرجنگید, با دو نیزه نبرد کرد, دوبار هجرت کرد, دوبار بیعت کرد, به دو قبله نماز آورد, در بـدر و حـنـین جنگید و یک لحظه کفر نورزید من پسر بهترین مؤمنین و وارث پیامبران کـوبـنده کافران , سید و سالارمسلمانان و مجاهدین , زنیت عابدین , تاج سر گریه گنندگان (از خوف خدا) صبورترین مردم , برترین پیشوا از آل یاسین و از خاندان رسول پروردگار عالمیانم .
حـضـرت هـمچنان در معرفى خود سخن مى راند و مى فرمود من , من , تا صداى گریه و زارى از مـجـلـس بـرخاست یزید به هراس افتاد, ترسید آشوبى به پا شود, به مؤذن دستور داد اذان بگوید, مؤذن در بین کلام حضرت اذان گفت حضرت ساکت شد.
مـؤذن گـفـت : اللّه اکـبـر حضرت فرمود: بزرگ است بسیار بزرگ , قابل مقایسه نیست , با حواس درک نمى شود, چیزى از خدا بزرگتر نیست .
مـؤذن گـفـت : اشـهـد ان لا اله الا اللّه حضرت فرمود: مو, پوست , گوشت , خون مغز و استخوان من شهادت مى دهد که جز او خدایى نیست .
مـؤذن گـفت : اشهد ان محمدا رسول اللّه حضرت از بالاى منبر رو به یزید کرد و فرمود: اى یزید! این محمد جد من است یا جد تو؟
اگر بگویى جد توست دروغ گفته اى و اگر بگویى جد من , پس چرا عترت و خاندان او را کشتى ؟

((160)) .

 (کپی شده از: مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما ، امام حسین و عاشورا از دیدگاه اهل سنت )  

منابع :  
140- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 39.
141- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 39.
142- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 1 ـ 40.
143- کـامـل ابـن اثیر, ج 4, ص 81 و ینابیع الموده , ص 324 مقتل خوارزمى , ج 2, صص 6 ـ 45 و تذکره بسط ابن جوزى , ص 231.
144- کـامل ابن اثیر, ج 4, ص 2 ـ 81 و مقتل خوارزمى , ج 2, ص 42 و تاریخ طبرى , ج 4, ص 50 ـ 349.
145- کامل ابن اثیر, ج 4, ص 82 و تاریخ طبرى , ج 4, ص 250 و مقتل خوارزمى , ج 2, ص 3 ـ 42.
146- کامل ابن اثیر, ج 4, ص 83 و تاریخ طبرى , ج 4, ص 351 و تذکره سبط ابن جوزى , ص 234.
147- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 6 ـ 55 و کامل ابن اثیر, ج 4, ص 83 و تاریخ طبرى , ج 4, ص 251.
148- مقتل خوارزمى , ج 2, صص 1ـ60.
149- شورى / 23.
150- احزاب / آیه 33.
151- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 57 و تاریخ طبرى , ج 4, ص 355.
152- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 57 و 58 و 69 و 70 و تذکرة بسط بن جوزى , ص 231 و 235.
153- مقتل خوارزمى , ج 2, صص 5ـ64.
154- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 57 و کامل ابن اثیر, ج 4, ص 85.
155- حدید / 23.
156- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 63.
157- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 64 و تذکره سبط بن جوزى , ص 235.
158- مقتل خوارزمى , ج 4, ص 6 ـ 64.
159- مقتل خوارزمى , ج 2, ص 72.
160- مقتل خوارزمى , با تلخیص , ج 2, ص 71 ـ 69.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد