ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
اماما ، رفتى ولى از یاد ما هرگز نرفتى
در سوگ رحلت امام در جاهلیت قرن بیستم، نهضت تو بعثتى بود، براى کاشتن بذر ایمان و اعتماد و آزادى و استقلال در ذهن و دل امت اسلام.
صدایت، فریادى بود، علیه بتهایى جدید و مشرکان مدرن این روزگار!
و کلامت، «آیه» هایى که در «حرا»ى خودسازى، بر دلت تابیده بود.
و پانزده خرداد، جلوهاى از «فَاصْدَغْ بِما تُؤمر» که خشم طاغوتها را برانگیخت.
زندانى شدنت، دوران تلخ «شعب ابى طالب» بود.
و تبعید تو و یارانت، هجرت به حبشه!
سالى که مصطفایت را دادى، «عام الحزن» تو بود.
و عزیمت به پاریس، هجرت مجدّدى بود که در آنجا یاران مهاجر و انصارت در عقبههاى هولناک، با تو بیعت کردند.
امّت در ایران، انصار تو بودند که نزول و آمدنت را به «یثرب انقلاب»، انتظار مىکشیدند.
انتظار به سر آمد.
از «ثنیّة الوداع» مهرآباد، بدر سیمایت در افق ایران تابید و در «قُبا»ى بهشت زهرا، نماز عشق خواندى و هفتاد هزار شهید گلگون کفن در آن روز به تو اقتداکردند.
و... بدینگونه ولایت تو بر مؤمنان، در شکل نظام اسلامى تحقّق یافت و پیامت نافذ، و سخنت الفتآور و خانهات قبله دلها شد.
قبایل و احزاب، براى خاموش ساختن این نور، ائتلاف کردند. غزوات و سَرایاى تو آغاز شد. ده سال از هجرت تا وفات، با منافقان درگیر بودى، اَحبار و رُهبان و اهل کتاب، کار شکنى کردند. متحجّران بى درد، دلت را خون ساختند.
«پیام برائت» تو، سوره توبه این انقلاب بود و سالى که آن « جام زهر» را دردمندانه سر کشیدى و آخرین حرفهایت را در آن پیام شگفت گنجاندى، به یاد «حجّة الوداع» افتادیم.
و... آه از آن «وصیتنامه» که کاش هرگز گشوده و خوانده نمىشد!
و درد از آن «رنجنامه» که براى چندمین بار، ما را به یاد رنجهاى على(ع) در «حکمیّت» و دردهاى امام مجتبى(ع) در صلح با معاویه انداخت و مظلومیت «عترت» را تجدید کرد.
اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.
مرگ بر ضد ولایت فقیه. خدا انشاءالله آقا رو در پناه خودش حفظ کنه
گرگها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر نیست تفنگ پدری هست هنوز
گر چه نیکان همگی بار سفر بربستند
شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز
گر امام شهدا نیست کنون در بر ما
خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز