غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

طلوع محمد صلی الله علیه وآله

طلوع محمد صلی الله علیه وآله (مهدی سهیلی 

زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود

و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید

امید زندگی در جان موجودات می‌جوشید

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود…

شبی مرموز و رؤیایی

به شهر مکه مهد پاکجانان، دختر مهتاب می‌خندید

شبانگه ساحت «ام‌القرا» در خواب می‌خندید

ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابی

دمادم بس ستاره می‌شکفت و آسمان پولک نشان می‌شد

صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ

به سوی کهکشان می‌شد…

دل سیاره‌ها در آسمان حال تپیدن داشت

و دست باغبان آفرینش در چنان حالت

سر «گل آفریدن» داشت*

شگفتی خانه «ام‌القری» در انتظار رویدادی بود

شب جهل و ستمکاری

به امیّد طلوع بامدادی بود

سراسر، دستگاه آفرینش اضطرابی داشت

و نبض کائنات از انتظاری دم به دم می‌زد

همه سیاره‌ها در گوش هم آهسته می‌گفتند

که: امشب نیمه شب، خورشید می‌تابد

ز شرق آفرینش اختر امیّد می‌تابد

در آن حال «آمنه» در عالم سرگشتگی می‌دید:

به بام خانه‌اش بس آبشار نور می‌بارد

و هر دم یک ستاره در سرایش می‌چکد رنگین و نورانی

و زین قدرت نمایی‌ها نصیب او

شگفتی بود و حیرانی

در آن دم مرغکی را دید با پرهای یاقوتی و منقاری زمرد فام

که سویش پرکشید از بام

و در صحن سرا پر زد

و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سائید

به ناگه درد او آرام شد، آرام

به کوته لحظه‌ای گرداند سر را آمنه با هاله امید

تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید

چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را

دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر احمد را

شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را

سپس بشنید این گفتار وحی‌آمیز:

الا ای آمنه! ای مادر پیغمبر خاتم!

سرایت خانة توحید ما باد و مشیّد باد

سعادت همره جان تو و جان محمد باد*

بدو بخشیده‌ایم ای آمنه، ای مادر تقوا!

صدای دلکش «داود» و حب «دانیال» و عصمت «یحیی»

به فرزند تو بخشیدیم:

کردار «خلیل» و قول «اسماعیل» و حسن چهره« یوسف »

شکیب «موسی عمران» و زهد و عفت «عیسی»

بدو دادیم خُلق «آدم» و نیروی «نوح» و طاعت «یونس»

وقار و صولت «الیاس» و صبر بی‌حد «ایوب»

بود فرزند تو یکتا

بود دلبند تو محبوب

سراسر پاک…

سراپا خوب…

دو گوش آمنه بر وحی ذات پاک سرمد بود

دو چشم آمنه در چشم رخشان محمد بود

که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را

به دست این یکی ابریق سیمین،

در کف آن دیگری طشت زمرد بود

دگر حوری،پرندی چون گل مهتاب در کف داشت

«محمد»را چو مروارید غلتان شست و شو دادند

به نام پاک یزدان بوسه ها بر روی او دادند

سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را

زدند از سوی درگاه خداوندی

میان شانه‌های حضرتش «مهر نبوت» را

سپس در پرنیانی نقره‌گون، آرام پیچیدند

وز آنجا آسمانی دختران، بر عرش کوچیدند

همان شب قصه پردازان ایرانی خبر دادند

که آمد تک سواری در «مدائن» سوی «نوشروان»

و گفت: ای پادشه! آتشکده آذرگشسب ما

که صدها سال روشن بود

هم امشب ناگهان خاموش شد… خاموش…

به «یثرب» یک یهودی بر فراز قلعه‌ای فریاد را سر داد:

که امشب اختری تابنده پیدا شد

و این نجم درخشان، اختر فرزند عبدالله

نوین پیغمبر پاک خداوند است

و انسانی کرامند است.

یکی مرد عرب، اما بیابانگرد و صحرایی

قدم بگذاشت در «ام‌القری» وین شعر خوش برخواند:

که ای یاران! مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟

چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟

که دید از «مکیان» آن ماهتاب پرنیانی را؟

زمین و آسمان «مکه» دیشب نورباران بود

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود

بیابان بود و تنهایی و من دیدم

که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد

به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند

ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عود آمد

بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایی

بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبایی

بیابان رازها دارد، ولی در شهر،آن اسرار پیدا نیست

بیابان نقش‌ها دارد که در شهر آشکارا نیست

کجا بودید ای یاران؟

که دیشب آسمانی‌ها زمین مکه را کردند گلباران

ولی گل نه، ستاره بود جای گل

زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود…

زاد روز میلاد پیامبر خاتم صلی الله علیه  وآله  و فرزند ، ششمین جانشینش امام جعفر بن محمد علیه السلام را به پیشگاه آخرین وارث غدیر حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه و منتظران حکومت واحد جهانیش تبریک  عرض می نمایم . اللهم عجل لولیک الفرج والنصر  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد