غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) تسلیت باد

روح بلند ابیدارگر قرن در کالبد زمان بت شکن جاهلیت قرن بیستم حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معمار جمهوری اسلامی در عصر غیبت حضرت امام مهدی عج به ابدیت پیوست .فقدان حضرت امام خمینی قدس سره را تسلیت عرض می نمایم

کاروان سالار منتظران با دلى آرام و قلبى مطمئنى و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا به سوى جایگاه ابدى سفر کرد ، امت امام راحل پرچم قافله سالاری انتظار را بدست سلاله پاک دیگری از نسل کوثر قرآنسپردند تا انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران اسلامی را رهبری کند و ثمره خونین شهیدان ، تبلورارزشهای دینی( انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را از گزند دشمنان دین خدا (استکبار جهانی به رهبری آمریکا و ازنابش ) مصون بماند واز ناحیه نا اهلان داخلی هم آسیبی نبیند  گرچه فقدان حضرت امام راحل (قدس سره ) سخت و سنگین است اما پیروان آنحضرت با پیروی و اطاعت از خلف صالحش ولی فقیه زمان رهبر معظم انقلاب اسلامی  حضرت آیت الله خامنه ای  ایده الله تعالی  از انقلاب اسلامی و ارزشهای آن تا طهور دولت جهانی ولی مطلق زمان حضرت امام مهدی عج  با نثار جان خویش دفاع خواهند کرد . همه ساله  در14 خرداد ملت بزرگ ایران اسلامی در کنار مرقد مطهر آن عزیز سفر کرده  با رهبر معظم انقلاب اسلامی تجدید بیعت می نمایند و به دشمنان اسلام و قرآن و ایران اسلامی (صهیونیسم بین الملل به رهبری آمریکا و ازنابش ) اعلام می کنند که : تا نثار جان خویش از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن دفاع خواهیم کرد و از دشمنی دشمنان ذره ای  خوف نداریم  و عقب نشینی نخواهیم کرد و این شعار ما است.

 مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و حامیان او   

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت اول)

خردادماه است و امت اسلامی ایران در تدارک بزرگداشت ارتحال ابر مرد قرن ،  بت شکن زمان ، رهبر کبیر و بنیانگزار جمهوری اسلامی  حضرت امام خمینی (قدس سره) خواستم که در سوگ این این عزیز بنویسم ولی قادر به وصفش نبودم ،متمسک به قلم شیوا و بیان دانشمند اهل قلم فاضل بزرگوار حضرت آیه الله جواد محدثی شدم ، که الحق او با قلم شیوایش حق مطلب را اداکرده است ملتمس دعا .

رفتی ولی از یاد ما هرگز نرفتی

خرداد»، همیشه بار غم بر دوش ما نهاده است.
چه آن «15 خرداد» خونین، با شهادتها و جوى خون و بوى باروت.
و چه این «14 خرداد» غمبار، با رحلت امام و رنگ غم و غربت ماتم.
امام، براى ما یک «راه» و «صراط» بود، «میزان»و«ملاک» بود،«اسوه»و«الگو» بود.
از این رو، با رفتن او، راهش باقى ماند.
گرچه امام، روى در نقاب خاک کشیده است، ولى فرزندان داغدارش، از راه امام و کلام امام، مشعلى افروخته و بر افراشته‏اند، تا راه بشریّت امروز، تیره نماند.
سالگرد رحلت امام، سالگرد بیعت و میثاق است، با آنچه امام، بر سر آن جان باخت و شهدا در راه آن خون دادند و جانبازان، سلامتى خود را براى سلامت ماندن آن ایثار کردند، یعنى پیمان با خدا و رسول و اسلام و انقلاب.
سالگرد عروج ملکوتى‏ات، باز هم غم، چنگ بر دلهایمان مى‏زند.
سوگ ارتحال تو، «مدینه ایران» را به غم و ماتم نشاند و چشمه‏هاى اشک را از دیدگان خونبارِ امت عاشق، جارى ساخت.
آنچه رفت، پیکر پاک و جسد مطهّرت بود.
آنچه ماند، فکر ناب و اندیشه روشن و خطّ ماندگارت بود.
اماما! روح تو به آسمانها پر کشید،
اما، راه تو، اى روح خدا، در زمین و میان عاشقان تداوم یافت.
خلف صالح تو، «خامنه‏اى عزیز»، با صلابت و درایت و محبوبیّت، محور «وحدت» و مظهر «ولایت» گشت.
پس از تو، پروانگان سوخته دل و شکسته بال، گرد این مشعل هدایت و ارشاد به طواف عشق پرداختند.
پرچمى را که بر افراشته بودى، اینک بر دوش علمدارى رشید از نسل «حسین‏فاطمه»(ع) است.
اى امام! اى نگین افتاده از انگشتر امت، اى جان رفته از پیکر ایران،
اى گوهر در خاک نهفته، اى پدر فرزندان شهدا، اى سالار بسیجیان عاشق! چگونه مرگ تو باور کردنى است، اى حیات بخش اسلام و ایران؟
گرچه حسینیه جماران، از تو خالى است، امّا سینه هریک از ما «حسینیه»اى است، پر از شیون عزا و لبریز از سوگ غم.
اکنون، گرچه صداى تو خاموش است، امّا دلهاى ما محشرى پرغوغا از کلام عطرآگین توست،
و گوش تاریخ از پیامهاى سنگین تو سرشار است.
امام رفت، و بار غم براى همیشه بر دلمان نهاد. امّا ... راهش ادامه یافت.
نه از «اسلام طلبى» امّت کاسته شد، و نه از شکوه اسلام. نه از روح معنوى انقلاب کم شد، نه از صلابت ایستادگى در مقابل کفر جهانى و شیطان بزرگ!

اى قافله سالار رهایى!

 

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت دوم بخش اول )

اى قافله سالار رهایى!
نوحى بودى، منجى ما در طوفانها
ایّوبى بودى، صبر آموز امّت در بلایا
یعقوبى بودى، الهام بخش شکیبایى در فراق یوسفهاى جهاد و شهادت!
ابراهیمى بودى، که ما را آیین «تبردارى» و «بت‏شکنى» آموختى و خود، تبرزنِ توحید بودى و خلیل حادثه انقلاب، و فدا کننده «اسماعیل» در قربانگاه رضاى حق،
موسایى بودى که از نیل حادثه‏ها و خطرها عبورمان دادى،
عیسایى بودى که با دم مسیحایى‏ات، جانمان بخشیدى،
رسولى بودى که ما را از جهل و جور سلطنت رهاندى و به مدینه ایمان و امامت، رهنمون گشتى،
روزى که امام را در دل شب، در شهر قم گرفتند و به زندان و تبعید بردند، «نى» از نیستان بریده شد، اما ... نواى نى، هرگز خاموش نشد و ناى حقیقت هرگز از «نوا» نیفتاد، تا آنکه همه جا را «نینوا» کرد. امام را بردند، ولى امام، با ما بود، با مردم بود، با «قم» و در «قم» بود. قم در «نجف» بود و نجف در قم!

اماما ، رفتى ولى از یاد ما هرگز نرفتى
در سوگ رحلت امام‏ در جاهلیت قرن بیستم، نهضت تو بعثتى بود، براى کاشتن بذر ایمان و اعتماد و آزادى و استقلال در ذهن و دل امت اسلام.
صدایت، فریادى بود، علیه بتهایى جدید و مشرکان مدرن این روزگار!
و کلامت، «آیه» هایى که در «حرا»ى خودسازى، بر دلت تابیده بود.
و پانزده خرداد، جلوه‏اى از «فَاصْدَغْ بِما تُؤمر» که خشم طاغوتها را برانگیخت.
زندانى شدنت، دوران تلخ «شعب ابى طالب» بود.
و تبعید تو و یارانت، هجرت به حبشه!
سالى که مصطفایت را دادى، «عام الحزن» تو بود.
و عزیمت به پاریس، هجرت مجدّدى بود که در آنجا یاران مهاجر و انصارت در عقبه‏هاى هولناک، با تو بیعت کردند.
امّت در ایران، انصار تو بودند که نزول و آمدنت را به «یثرب انقلاب»، انتظار مى‏کشیدند.
انتظار به سر آمد.
از «ثنیّة الوداع» مهرآباد، بدر سیمایت در افق ایران تابید و در «قُبا»ى بهشت زهرا، نماز عشق خواندى و هفتاد هزار شهید گلگون کفن در آن روز به تو اقتداکردند.
و... بدینگونه ولایت تو بر مؤمنان، در شکل نظام اسلامى تحقّق یافت و پیامت نافذ، و سخنت الفت‏آور و خانه‏ات قبله دلها شد.
مدینه انقلاب، پیام تو را به خارج از مرزها صادر کرد.
قبایل و احزاب، براى خاموش ساختن این نور، ائتلاف کردند. غزوات و سَرایاى تو آغاز شد. ده سال از هجرت تا وفات، با منافقان درگیر بودى، اَحبار و رُهبان و اهل کتاب، کار شکنى کردند. متحجّران بى درد، دلت را خون ساختند.
«پیام برائت» تو، سوره توبه این انقلاب بود و سالى که آن « جام زهر» را دردمندانه سر کشیدى و آخرین حرفهایت را در آن پیام شگفت گنجاندى، به یاد «حجّة الوداع» افتادیم.
و... آه از آن «وصیتنامه» که کاش هرگز گشوده و خوانده نمى‏شد!
و درد از آن «رنجنامه» که براى چندمین بار، ما را به یاد رنجهاى على(ع) در «حکمیّت» و دردهاى امام مجتبى(ع) در صلح با معاویه انداخت و مظلومیت «عترت» را تجدید کرد.

اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت دوم )

اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.
ماییم و رنج یتیمى و غم بى‏پناهى و اندوه بى‏پدرى.
«حسینیّه جماران»، مسجد مدینه انقلابمان بود و امت تو مهاجران و انصارى بودند که بارها با تو «بیعت رضوان» کرده بودند.
دریغا که دیگر خطبه‏هاى رسول انقلاب، به گوش نمى‏رسد.
اینک، آن صندلى که بر آن مى‏نشستى و موعظه مى‏کردى و رهنمود مى‏دادى، در فراق تو همچون «ستون حنّانه» ناله سر مى‏دهد.
دیگر «بلال» پس از تو اذان عشق نمى‏گوید و سایه دستانت بر سر ما چتر نورانى نمى‏شود.
ما شیفتگان، پنجه نیاز به شبکه ضریح کلامت مى‏افکندیم. پاى پنجره ولایت تو، دخیل مى‏بستیم. و از کرامت تو، درد بیدردى خود را «شفا» مى‏گرفتیم.
حکومت اسلامى ما، زاییده «جهاد اکبر» تو بود. حوزه‏ها را جان دادى و اسلام را در سطح جهان آبرو بخشیدى.
اى عزیز!... اى یوسف به سفر رفته!
ما یعقوب وار، چشم انتظار «فرج» هستیم.
چه کنیم؟ پس از تو، غم، خانه‏اى جز دلهاى ما را سراغ نمى‏گیرد.
اماما!... ما غریب و دلسوخته‏ایم و همه چیز برایت عزادار است.
دستى که تو را شستشو داد و کفن کرد و به خاک سپرد، شاعرى که در سوگ تو شعر سرود،
خطّاطى که نام تو را بر کتیبه‏هاى عزا نوشت، خطیبى که در «یاد بود» تو منبر رفت، صفحه روزنامه‏اى که در سوگ تو «ویژه‏نامه» منتشر ساخت، چاپخانه‏اى که «اعلامیّه» مجالس تو را چاپ کرد، نوجوانانى که سر کوچه‏ها، برایت «حجله» آراستند، اسیرانى که در زندانهاى بغداد، به امید دیدار تو «اسارت» را تحمّل مى‏کردند،
همه و همه... در سوگ تو داغدار و دلشکسته و غمگین‏اند.
حتّى آن «قرآن» که روز و شب آن را تلاوت مى‏کردى، آن سجّاده که سحرگاهان، خود را به پاى تو مى‏افکند و بوسه مى‏زند،
حسینیه جماران، جایگاه خالى تو، قلمى که با آن، پیام مى‏نوشتى، شَمَدى که روى پا مى‏انداختى،
چه غربت سوزناکى!...
اماما!... این داغ، داغ جدایى است که بر دلمان نشسته است،
این سوز، سوز عشق است که به آتشمان کشیده است، این درد، درد فراق است که بى تابمان کرده است.
دلى که در سوگ تو نسوزد، «دل» نیست، پاره گوشتى بى خاصیّت است.
چشمى که در عزاى تو نگرید، چشم نیست، روزن بى روشنایى است.

رحلت حضرت امام خمینی (ره) قسمت آخر

اى روح قدسى!
اى جان جانها، اى جلوه آرمانها، اى عصاره پیدا و پنهانها!
سایه پر مهر الهى بودى که بر سرمان سایه عزّت افکندى،
نوحى بودى، منجى ما در طوفانها،
ایّوبى بودى، صبر آموز امّت در بلاها،
یعقوبى بودى، الهام بخش شکیبایى در فراق یوسف‏هاى جهاد و شهادت.
ابراهیمى بودى، که ما را آیین «تبردارى» و «بت شکنى» آموختى و خود، تبرزن توحید بودى و خلیل حادثه انقلاب و فدا کننده «اسماعیل» در قربانگاه رضاى حق.
امامى بودى که با «امّت» عشقى متقابل داشتى،
رهبرى بودى که «راه» سعادت را به «رهروان» مى‏آموختى.
اى کوچ شبانه‏ات مصیبت عُظمى! آیا براستى براى همیشه رفته‏اى؟
خوشا به حال شهیدان که در بهشت زهرا، همسایه دیوار به دیوار تواند.
اى امام!
اى نگین افتاده از انگشتر امت، اى جان رفته از پیکر ایران، اى گوهر در خاک نهفته، اى پدر شهیدان و فرزندان شهدا، اى سالار بسیجیان عاشق!
دریغ از پرچم پر سخاوت دستانت، که دیگر از فراز جایگاهت در جماران، بر سرمان در اهتزاز نیست.
اینک مرقد پاک تو، پناهگاه دلهاى داغدار و جانهاى بى قرار و چشمهاى اشکبار است و سخنانت، نه تنها در «صحیفه نور» بلکه در «صفحه جان» هر شیفته صادق و با معرفتى است که قدر آن گوهرهاى تابناک را مى‏شناسد.
اى روح بلند خدایى! اى منادى اسلام ناب محمدى!
رحلت جانگدازت، روز رحلت پیامبر را در ذهنها تداعى کرد و شور دلدادگانت، کربلایى مجدد آفرید و غم رفتنت، عاشورایى بر پا ساخت.
چرا نسوزیم؟... که هر سنگ سنگ این سرزمین، هر برگ برگ درختان، هر ستاره و هر سپیده، تو را به یاد ما مى‏آورد.

اماما!... اى کلامت موزون، اى پیامت میزان،
اى حاضرِ عصر غیبت، اى بار یافته به حضور!
بعد از تو، خاطره محزون است‏
بعد از تو، خاطرمان خون است‏
بعد از تو، واژه تهیدست است‏
در سوگ تو، عقل، مجنون است‏
عجیب نیست که «خرداد» داغ مارا در آن سوگ بزرگ تازه کند وهمواره دست در دامن حسرت و غم داشته باشیم و در فراق تو، که معجون «عرفان و جهاد» و آمیخته‏اى از «اشک و سلاح» بودى، همچنان غمى سنگین و جانى غمگین داشته باشیم!
امّا... شکر خدا که وارثان «خط امام» با غروب خورشید وجودت از افق دیدگان ما (نه از دلهایمان) به خورشید دیگرى روى آوردند و دست بیعت در دست «ولایت» نهادند و با پیشوایى از سلاله پاکان و فرزندان فاطمه(س) که همان «راه» را ادامه مى‏دهد و به همان منهج و خط، «رهبر» است پیمان جان بستند.
و مگر جز این روا بود، امّت عاشق را؟ مردم همچنان به اسلام و انقلاب و ولایت فقیه، وفادارند و ما، در سالگرد «نیمه خرداد» بار دیگر یاد تو را زنده مى‏داریم و عشق و ایمان خویش را نثارت مى‏کنیم.
اماما! از آن جهان، دلهاى داغدارما را به دعاى خیرى تسلاّ بخش.

برگزفته از مقالات دانشمند اهل قلم حجت الاسلام و المسلمین جواد محدثی 

از ساحل به دریا و فطعات