غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

این جمعه هم گذشت

مولای من هر جمعه که می رسد عاشقان ظهورت در آرزوی ظهورت در روز جمعه می باشد عمرم سپری شد این جمعه هم نیامدی به خودت قسم که می آئی و جهان انسانیت را از این همه جهل و نادانی نجات خواهی داد و عدل و داد را در جهان بر پای میداری در آن روز نه از ظالم خبری است و از نه از بیداد به امید آن روز زنده ایم واز خدای منان ارزومندیم که اگر عجل مهلتمان نداد تا روز ظهورت زنده باشیم در زمان ظهورت ما را از قبرها بیرون آورد در حالیکه شمشیر در دست داریم در خدمت در آئیم و دستانت را غرقه بوس نمائیم و از جویبار عدالت سیراب شویم .اللهم عجل لولیک الفرج والتصر

ایام فاطمیه تسلیت باد

فاطمه یکى از حجت هاى خدا

طبرى در بشارة المصطفى به سند خود از امام زین العابدین ع از پدرش از امیر مؤ منان از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: اءنا و على و فاطمه علیهاالسلام و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین حجج الله  اءعداءنا اءعداءالله و اءولیاءنا اءولیاءالله ؛ من و على و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین و نه فرزند از فرزندان حسین حجت هاى خداوند بر بندگان او هستیم ، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند../                                                                                  

ایام شهادت  ام ابیها ، مادر امامت ، همسر ولابت  اولین شهیده راه دفاع از امامت و ولایت  صذیقه شهیده حضرت فاطمه سلام الله  علیها را به امام مهدی عج منتقم حقیقی خون شهدا و همه شیعیان و ودوستدارانش و نگهبانان و پاسداران همیشه بیدار و بیدارگر اقالیم قبله  تسلیت عرض می نمایم .

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت اول)

خردادماه است و امت اسلامی ایران در تدارک بزرگداشت ارتحال ابر مرد قرن ،  بت شکن زمان ، رهبر کبیر و بنیانگزار جمهوری اسلامی  حضرت امام خمینی (قدس سره) خواستم که در سوگ این این عزیز بنویسم ولی قادر به وصفش نبودم ،متمسک به قلم شیوا و بیان دانشمند اهل قلم فاضل بزرگوار حضرت آیه الله جواد محدثی شدم ، که الحق او با قلم شیوایش حق مطلب را اداکرده است ملتمس دعا .

رفتی ولی از یاد ما هرگز نرفتی

خرداد»، همیشه بار غم بر دوش ما نهاده است.
چه آن «15 خرداد» خونین، با شهادتها و جوى خون و بوى باروت.
و چه این «14 خرداد» غمبار، با رحلت امام و رنگ غم و غربت ماتم.
امام، براى ما یک «راه» و «صراط» بود، «میزان»و«ملاک» بود،«اسوه»و«الگو» بود.
از این رو، با رفتن او، راهش باقى ماند.
گرچه امام، روى در نقاب خاک کشیده است، ولى فرزندان داغدارش، از راه امام و کلام امام، مشعلى افروخته و بر افراشته‏اند، تا راه بشریّت امروز، تیره نماند.
سالگرد رحلت امام، سالگرد بیعت و میثاق است، با آنچه امام، بر سر آن جان باخت و شهدا در راه آن خون دادند و جانبازان، سلامتى خود را براى سلامت ماندن آن ایثار کردند، یعنى پیمان با خدا و رسول و اسلام و انقلاب.
سالگرد عروج ملکوتى‏ات، باز هم غم، چنگ بر دلهایمان مى‏زند.
سوگ ارتحال تو، «مدینه ایران» را به غم و ماتم نشاند و چشمه‏هاى اشک را از دیدگان خونبارِ امت عاشق، جارى ساخت.
آنچه رفت، پیکر پاک و جسد مطهّرت بود.
آنچه ماند، فکر ناب و اندیشه روشن و خطّ ماندگارت بود.
اماما! روح تو به آسمانها پر کشید،
اما، راه تو، اى روح خدا، در زمین و میان عاشقان تداوم یافت.
خلف صالح تو، «خامنه‏اى عزیز»، با صلابت و درایت و محبوبیّت، محور «وحدت» و مظهر «ولایت» گشت.
پس از تو، پروانگان سوخته دل و شکسته بال، گرد این مشعل هدایت و ارشاد به طواف عشق پرداختند.
پرچمى را که بر افراشته بودى، اینک بر دوش علمدارى رشید از نسل «حسین‏فاطمه»(ع) است.
اى امام! اى نگین افتاده از انگشتر امت، اى جان رفته از پیکر ایران،
اى گوهر در خاک نهفته، اى پدر فرزندان شهدا، اى سالار بسیجیان عاشق! چگونه مرگ تو باور کردنى است، اى حیات بخش اسلام و ایران؟
گرچه حسینیه جماران، از تو خالى است، امّا سینه هریک از ما «حسینیه»اى است، پر از شیون عزا و لبریز از سوگ غم.
اکنون، گرچه صداى تو خاموش است، امّا دلهاى ما محشرى پرغوغا از کلام عطرآگین توست،
و گوش تاریخ از پیامهاى سنگین تو سرشار است.
امام رفت، و بار غم براى همیشه بر دلمان نهاد. امّا ... راهش ادامه یافت.
نه از «اسلام طلبى» امّت کاسته شد، و نه از شکوه اسلام. نه از روح معنوى انقلاب کم شد، نه از صلابت ایستادگى در مقابل کفر جهانى و شیطان بزرگ!

اى قافله سالار رهایى!

 

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت دوم بخش اول )

اى قافله سالار رهایى!
نوحى بودى، منجى ما در طوفانها
ایّوبى بودى، صبر آموز امّت در بلایا
یعقوبى بودى، الهام بخش شکیبایى در فراق یوسفهاى جهاد و شهادت!
ابراهیمى بودى، که ما را آیین «تبردارى» و «بت‏شکنى» آموختى و خود، تبرزنِ توحید بودى و خلیل حادثه انقلاب، و فدا کننده «اسماعیل» در قربانگاه رضاى حق،
موسایى بودى که از نیل حادثه‏ها و خطرها عبورمان دادى،
عیسایى بودى که با دم مسیحایى‏ات، جانمان بخشیدى،
رسولى بودى که ما را از جهل و جور سلطنت رهاندى و به مدینه ایمان و امامت، رهنمون گشتى،
روزى که امام را در دل شب، در شهر قم گرفتند و به زندان و تبعید بردند، «نى» از نیستان بریده شد، اما ... نواى نى، هرگز خاموش نشد و ناى حقیقت هرگز از «نوا» نیفتاد، تا آنکه همه جا را «نینوا» کرد. امام را بردند، ولى امام، با ما بود، با مردم بود، با «قم» و در «قم» بود. قم در «نجف» بود و نجف در قم!

اماما ، رفتى ولى از یاد ما هرگز نرفتى
در سوگ رحلت امام‏ در جاهلیت قرن بیستم، نهضت تو بعثتى بود، براى کاشتن بذر ایمان و اعتماد و آزادى و استقلال در ذهن و دل امت اسلام.
صدایت، فریادى بود، علیه بتهایى جدید و مشرکان مدرن این روزگار!
و کلامت، «آیه» هایى که در «حرا»ى خودسازى، بر دلت تابیده بود.
و پانزده خرداد، جلوه‏اى از «فَاصْدَغْ بِما تُؤمر» که خشم طاغوتها را برانگیخت.
زندانى شدنت، دوران تلخ «شعب ابى طالب» بود.
و تبعید تو و یارانت، هجرت به حبشه!
سالى که مصطفایت را دادى، «عام الحزن» تو بود.
و عزیمت به پاریس، هجرت مجدّدى بود که در آنجا یاران مهاجر و انصارت در عقبه‏هاى هولناک، با تو بیعت کردند.
امّت در ایران، انصار تو بودند که نزول و آمدنت را به «یثرب انقلاب»، انتظار مى‏کشیدند.
انتظار به سر آمد.
از «ثنیّة الوداع» مهرآباد، بدر سیمایت در افق ایران تابید و در «قُبا»ى بهشت زهرا، نماز عشق خواندى و هفتاد هزار شهید گلگون کفن در آن روز به تو اقتداکردند.
و... بدینگونه ولایت تو بر مؤمنان، در شکل نظام اسلامى تحقّق یافت و پیامت نافذ، و سخنت الفت‏آور و خانه‏ات قبله دلها شد.
مدینه انقلاب، پیام تو را به خارج از مرزها صادر کرد.
قبایل و احزاب، براى خاموش ساختن این نور، ائتلاف کردند. غزوات و سَرایاى تو آغاز شد. ده سال از هجرت تا وفات، با منافقان درگیر بودى، اَحبار و رُهبان و اهل کتاب، کار شکنى کردند. متحجّران بى درد، دلت را خون ساختند.
«پیام برائت» تو، سوره توبه این انقلاب بود و سالى که آن « جام زهر» را دردمندانه سر کشیدى و آخرین حرفهایت را در آن پیام شگفت گنجاندى، به یاد «حجّة الوداع» افتادیم.
و... آه از آن «وصیتنامه» که کاش هرگز گشوده و خوانده نمى‏شد!
و درد از آن «رنجنامه» که براى چندمین بار، ما را به یاد رنجهاى على(ع) در «حکمیّت» و دردهاى امام مجتبى(ع) در صلح با معاویه انداخت و مظلومیت «عترت» را تجدید کرد.

اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.

ارتحال حضرت امام خمینی (قسمت دوم )

اینک، ماییم و درد فراق و داغ هجران.
ماییم و رنج یتیمى و غم بى‏پناهى و اندوه بى‏پدرى.
«حسینیّه جماران»، مسجد مدینه انقلابمان بود و امت تو مهاجران و انصارى بودند که بارها با تو «بیعت رضوان» کرده بودند.
دریغا که دیگر خطبه‏هاى رسول انقلاب، به گوش نمى‏رسد.
اینک، آن صندلى که بر آن مى‏نشستى و موعظه مى‏کردى و رهنمود مى‏دادى، در فراق تو همچون «ستون حنّانه» ناله سر مى‏دهد.
دیگر «بلال» پس از تو اذان عشق نمى‏گوید و سایه دستانت بر سر ما چتر نورانى نمى‏شود.
ما شیفتگان، پنجه نیاز به شبکه ضریح کلامت مى‏افکندیم. پاى پنجره ولایت تو، دخیل مى‏بستیم. و از کرامت تو، درد بیدردى خود را «شفا» مى‏گرفتیم.
حکومت اسلامى ما، زاییده «جهاد اکبر» تو بود. حوزه‏ها را جان دادى و اسلام را در سطح جهان آبرو بخشیدى.
اى عزیز!... اى یوسف به سفر رفته!
ما یعقوب وار، چشم انتظار «فرج» هستیم.
چه کنیم؟ پس از تو، غم، خانه‏اى جز دلهاى ما را سراغ نمى‏گیرد.
اماما!... ما غریب و دلسوخته‏ایم و همه چیز برایت عزادار است.
دستى که تو را شستشو داد و کفن کرد و به خاک سپرد، شاعرى که در سوگ تو شعر سرود،
خطّاطى که نام تو را بر کتیبه‏هاى عزا نوشت، خطیبى که در «یاد بود» تو منبر رفت، صفحه روزنامه‏اى که در سوگ تو «ویژه‏نامه» منتشر ساخت، چاپخانه‏اى که «اعلامیّه» مجالس تو را چاپ کرد، نوجوانانى که سر کوچه‏ها، برایت «حجله» آراستند، اسیرانى که در زندانهاى بغداد، به امید دیدار تو «اسارت» را تحمّل مى‏کردند،
همه و همه... در سوگ تو داغدار و دلشکسته و غمگین‏اند.
حتّى آن «قرآن» که روز و شب آن را تلاوت مى‏کردى، آن سجّاده که سحرگاهان، خود را به پاى تو مى‏افکند و بوسه مى‏زند،
حسینیه جماران، جایگاه خالى تو، قلمى که با آن، پیام مى‏نوشتى، شَمَدى که روى پا مى‏انداختى،
چه غربت سوزناکى!...
اماما!... این داغ، داغ جدایى است که بر دلمان نشسته است،
این سوز، سوز عشق است که به آتشمان کشیده است، این درد، درد فراق است که بى تابمان کرده است.
دلى که در سوگ تو نسوزد، «دل» نیست، پاره گوشتى بى خاصیّت است.
چشمى که در عزاى تو نگرید، چشم نیست، روزن بى روشنایى است.