غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

۲۷ ماه رجب روز عیدبزرگ بعثت

سالروز تجلى انوار الهى، نزول والاترین نعمت پروردگار بر بشریت، طلوع خورشید درخشان خاتمیت بر آسمان نبوت، بعثت اشرف موجودات، خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله) بر همه یگانه پرستان، مخصوصاً مسلمانان مبارک باد. لطفا به مقاله ذیل توجه فرمائید

از ولادت تا بعثت

محمدرضا حشمتى

 هوالذی بعث فی‏الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب    والحکمة و إن کانوا من قبل لفى ضلال مبین (جمعه، 2).

    خداوند بر انسان منت گذارد تا از بین آنان رسولى برانگیخت تا این رسول آیات الهى را بر آنان بخواند، آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت را بر آنان تعلیم نماید (آل‏عمران، 164).

    خوب است به بهانه جشن‏هاى ایام شعبان که در آستانه آن هستیم آیه 5 سوره قصص را هم شاهد بگیریم که خداوند بر مستضعفین منت می‏گذارد که آنها را وارث زمین قرار می‏دهد. به‏واقع این لطف عظیم خداوند است که بر انسان منت گذاشت و در اوج ضلالت و گمراهی، پیامبرى را مبعوث نمود تا این پیامبر الهى با وجود مبارک و اخلاق حسنه خود انقلابى درونى در جامعه ایجاد کند. 14 قرن است بشریت مفتخر به پیامبرى شد که این پیامبر آیات الهی را بر آنان خواند و کتاب و حکمت بر آنان آموخت. جا دارد که هر زمان این عید بزرگ فرا می‏رسد بشریت جشن بگیرد؛ جشن تلاوت آیات، جشن تزکیه، جشن تعلیم و تعلم و جشن حکمت.

    رسول گرامى اسلام و خاتم پیامبران مأموریت یافت تا در ادامه حرکت انبیا قرآن را به مردم عرضه کند و اخلاق و کرامت را به انسان‏ها بیاموزد، آیا مسلمین نیز در این مأموریت نقشى دارند؟ آیا برپایى جشن بعثت کفایت می‏کند؟ وظیفه مبلغین و متفکرین چیست؟ در برابر انحرافات فکرى و اخلاقى امروز بشریت چه باید کرد؟ مگر نه آن‏که بنا بود براساس آیه شریفه 122 سوره توبه گروهى از ما براى تفقه در دین مهاجرت می‏کردیم و براى انذار مراجعت می‏نمودیم. مگر بیان شریف رسول خدا(ص) که فرمود «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیه» شامل ما نمی‏شود؟

    جشن بعثت زمان مناسبى است که ببینیم براى قدرشناسى از زحمات و رنج‏هاى پیامبر اکرم(ص) چه کرده‏ایم؟ پیامبر(ص) که فرمود در راه رسالتم هیچ پیامبرى مانند من اذیت نشد، پیامبرى که در سفر به طائف زمانى که خسته و مجروح به دیوارى تکیه زده بود با خادم نصرانى مواجه می‏شود او می‏پرسد چه به روزت آورده‏اند؟ پیامبر(ص) می‏فرماید با سنگ به سر و صورتم زدند و مرا از شهر بیرون راندند. عرض می‏کند، مگر چه می‏گفتی؟ می‏فرماید آنها را دعوت به خداى یکتا می‏کردم. نصرانى می‏پرسد خدایى که می‏گویی چگونه خدایى است؟ می‏فرماید، خداى قادر متعال غفور و رحیم. قلب نصرانى آرام می‏گیرد و در دل ایمان می‏آورد. پیامبر اکرم(ص) همه دردها را فراموش می‏کند. همه زخم‏ها التیام می‏یابند. با خود زمزمه می‏کند. سفر طائف عجب سفر خوبى بود! عجب سفر با برکتى بود! این آزارها و اذیت‏ها، جراحت‏ها و اهانت‏ها در برابر ایمان آوردن این خادم نصرانى چیزى نیست!

    جشن بعثت زمان ارزیابى عملکرد کسانى است که جا پاى نبی‏اکرم(ص) می‏گذارند. متفکرین، نویسندگان، مبلغین و مروجین دین خدا باید بیندیشند که آیا همچون رسول خدا طیب دوار بطبه عمل کره‏اند؟ آیا توفیق یافته‏اند دست گنهکارى را بگیرند، با شفقت و مهربانى به روی آنان بوسه بزنند و با مدارا زمینه هدایت را فراهم نمایند.

    بعثت زمان ارزیابی میزان تلاوت آیات خداوند است. به چه میزان براى مردم آیات خداوند تلاوت شده است. جوانان و نوجوانان به چه میزان مورد خطاب این آیات بوده‏اند. وقتى به اطراف نگاه می‏کنیم صداى گرم مردان خدا که آیات الهى را زمزمه کنند، آن را ترجمه نمایند، تفسیر کنند با مثال و قصه‏هاى زیبا جوانان و نوجوانان ما را آشنا نمایند، کمتر به چشم می‏خورد. یا آنقدر سخت و غامض صحبت کرده‏ایم که مردم ترجیح می‏دهند کتاب قرآن را یک کتاب مقدس بدانند و آن را در قالب‏هاى تزیین شده و دور از دسترس نگه دارند یا به جلد و چاپ و رنگ آن پرداخته شده و گاهى اوقات هم به‏عنوان تواشیح آهنگ‏هایى را اجرا کرده‏ایم که شنونده و قارى نفهمیده‏اند که چه خوانده‏اند! بی‏جهت نیست که اگر مجالى پیش آید و آیات قرآن بر نوجوان عرضه شود ناباورانه به شما نگاه می‏کنند. وقتى از صفات خداوند برایش می‏گویید نرم می‏شود و وقتى قصه‏هاى شیرین قرآن را تعریف می‏کنید سراپا گوش می‏شود.

    بعثت پیامبراکرم(ص) زمان بررسى عملکرد ما در تزکیه مردم است. این روزها یادآور حسن سلوک پیامبر مهربانى است که امانت، صدق و وفادارى او شهره جهان شده است. نظافت و نظم، احترام به مردم، جوانمردى و ده‏ها خصلت روحى دیگر او باعث شد تا انسان‏ها فوج‏فوج به دین اسلام گرایش یابند.

    نقش رفتار پیامبراکرم(ص) و اصحاب آن بزرگوار به همراه دستورات انسان‏ساز بود که توانست اعراب جاهلیت را تربیت کند. نفس‏هاى سرکش اعراب جاهلى با این دستورات آرام گرفت و تطهیر شد. بهترین راه دورى از زشتی‏ها و دعوت به نیکی، سلوک و رفتار دعوت‏کنندگان است. اگر معصوم فرمود "ادعوا الناس بغیرالسنتکم" بر همین میزان است. بعثت فرصت مناسبى است تا ببینیم به چه میزان رفتار و سلوک کارگزاران در جامعه منشأ تزکیه گردیده است. روزى نفس گرم حضرت امام(ره) و شهیدان و رزمندگان، روح و روان جوانان این مرزوبوم را پاک و مطهر می‏کرد و امروز بیش از هر زمان به نفس گرم متفکرین، اندیشمندان، معلمین و کارگزارانى نیازمندیم که این جامعه را تزکیه کند. و بعثت سالروز تعلیم کتاب و حکمت است.

    خداى حکیم اراده کرده است که به دست رسول گرامی‏اش حکمت و کتاب به انسان‏ها تعلیم داده شود. کتاب مظهر همه دانایی‏هاست، چرا که در کتاب آفرینش لارطب ولایابس الا فی‏کتاب مبین و حکمت مظهر اراده محکم و استوار و عملکرد متین است.

    اگر به انسانی حکمت آموخته شود خیر کثیر داده شده است و جامعه‏اى که مبناى رفتار ما و اقدامات حکیمانه باشد پایدارى و استوارى و استحکام خواهد داشت. در عید بعثت آنچه رواج دارد حکمت است. نتیجه تعلیم حکمت در جامعه این‏گونه بروز می‏کند که مردم بیشتر فکر می‏کنند، کمتر صحبت می‏کنند و براى هر سخن و هر کارى دلیل و توجیهى دارند. حکیم، کار عبث و بیهوده انجام نمی‏دهد، او اهل مطالعه و تدبر است، وقت در نزد او گرامی است و سرمایه‏هاى خود را بیهوده تلف نمی‏کند.

    ان‏شاءالله به یارى رسول‏الله(ص) که خود معلم، حکیم، مربى و تلاوت‏کننده آیات الهى بود جامعه ما مزین به حکمت و معرفت گردد.

شهادت امام موسی بن جعفر ع تسلیت باد

شهادت هفتمین اختر هدایت درآسمان ولایت وامامت ،حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام را به پیشگاه  امام عصر  (عج)وارث غدیر و به عموم شیعیان و شیفتگان ولایت و امامت ابلاغ شده در غدیر وعاشقان ایران اسلامی تسلیت عرض می نماید و از درگاه قادر منان عاجزانه در خواست می نماءیم که بحق این امام مظلوم مشکلات جهان بشریت را با صدور اجازه ظهور و حضور امام مهدی (عج)منجی عالم بشریت برطرف و جهان را از لوث وجود جباران و متجاوزین به حقوق انسانها (صهیونیسم بین الملل به رهبری آمریکای جنایتکار) پاک و مطهر فرماید. برای آشنائی بیشتر با آنحضرت نظر علاقه مندان را به مطالب ذیل به نقل از ( احمدی بیرجندی ، چهارده اختر تابناک ) عنوان معصوم نهم جلب می نماید.  اللهم عجل لولیک الفرج والنصر التماس دعا .

معصوم نهم - حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) - امام هفتم 
السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامیر، ذى الساق المرضوض بحلق القیود
درود بر آن سرورى که در تنگناى زندان ها و در تاریکیهاى زیر زمین ها، حلقه هاى زنجیر پاهاى مبارکش را مجروح ساخته بود
نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت کاظم (ع ) کنیه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهیم ) است . شیعیان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .
امام موسى کاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولى عصر (عج ).
صفات ظاهرى و باطنى و اخلاق آن حضرت  
کاظم (ع ) داراى قامتى معتدل بود. صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود.
بدن شریفش از زیادى عبادت ضعیف شد، ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناک داشت . (83) امام کاظم (ع ) به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسى بن جعفر از عبادت و سختکوشى به (عبد صالح ) معروف و در سخاوت و بخشندگى مانند نیاکان بزرگوار خود بود. بدره هاى (کیسه هاى ) سیصد دینارى و چهارصد دینارى و دو هزار دینارى مى آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم مى کرد. (84) از حضرت موسى کاظم (ع ) روایت شده است که فرمود: (پدرم (امام صادق - ع ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مى کرد).
امام (ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى کرد، چنانکه نقل کرده اند: (امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود) (85) و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنایى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنیا
.
امام موسى کاظم (ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و پنهان و آشکار به آنها کمک مى کرد. برخى از فقراى مدینه او را شناخته بودند امّا بعضى - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پى بردند و آن وجود عزیز را شناختند.
امام کاظم (ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادى داشت . قرآن را با صدایى حزین و خوش تلاوت مى کرد. آن چنانکه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مى آمدند و از روى شوق و رقت گریه مى کردند. بدخواهانى بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روى در روى - بد مى گفتند و سخنانى دور از ادب به زبان مى راندند، ولى آن حضرت با بردبارى و شکیبایى با آنها روبرو مى شد، و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح مى آورد، و تنبیه مى فرمود. تاریخ ، برخى از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب (کاظم ) از همین جا پیدا شد. کاظم یعنى : نگهدارنده و فرو خورنده خشم . این رفتار در برابر کسى یا کسانى بوده که از راه جهالت و نادانى یا به تحریک دشمنان به این کارهاى زشت و دور از ادب دست مى زدند. رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (ع ) را روشن مى ساخت ، امّا آنجا که پاى گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگرى - پیش مى آمد، امام کاظم (ع ) مى فرمود: (( (قل الحق و لو کان فیه هلاکک ) )) یعنى : حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد. ارزش والاى حق به اندازه اى است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنى - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود. با فقرا مى نشست و از بینوایان دلجویى مى کرد. بنده را با آزاد مساوى مى دانست و مى فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده هاى خدائیم .
از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : (او را در کودکى دیدم و از او پرسشهایى کردم چنان پاسخ داد که گویى از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستى امام موسى بن جعفر (ع ) فقیهى دانا و توانا و متکلمى مقتدر و زبر دست بود). محمّد بن نعمان نیز مى گوید: (موسى بن جعفر را دریایى بى پایان دیدم که مى جوشد و مى خروشید و بذرهاى دانش به هر سو مى پراکند).
امام (ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه
 
نشر فقه جعفرى و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق (ع ) و پیش از آن در زمان امام محمّد باقر (ع ) آغاز و عملى شده بود، در زمان حضرت امام موسى کاظم (ع ) نیز به پیروى از سیره نیاکان بزرگوارش ‍ همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفرى آشنا گردند، و این مشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آیندگان برسانند.
خلفاى عباسى بنا به روش ستمگرانه و زیاده روى در عیش و عشرت ، همیشه در صدد نابودى بنى هاشم بودند تا اولاد على (ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارهاى کشور اسلامى کوتاه نمایند. اینان براى اجراء این مقصود پلید کارها کردند، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفرى را تشویق نمودند تا مکتبى در برابر مکتب جعفرى ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند. بدین طریق مذاهب حنفى ، مالکى ، حنبلى و شافعى هر کدام با راه و روش خاص ‍ فقهى پایه ریزى شد. حکومتهاى وقت و بعد از آن - براى دست یابى به قدرت - از این مذهبها پشتیبانى کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند.
در سالهاى آخر خلافت منصور دوانیقى که مصادف با نخستین سالهاى امامت حضرت موسى بن جعفر (ع ) بود (بسیارى از سادات شورشى - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر (ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند. این بزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهى از منکر، بپا مى خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلى تعالیم اسلام جان مى دادند، و جانهاى خفته را بیدار مى کردند. طلوعها و غروبها را در آبادیهاى اسلامى به رنگ ارغوانى در مى آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مى نگاشتند و بانگ اذان مؤ ذنان را بر ماءذنه هاى مساجد اسلام شعله ور مى ساختند).(86)
در مدینه کارگزاران مهدى عباسى فرزند منصور دوانیقى در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنى امیه را پیش گرفتند، و نسبت به آل على (ع ) آنچه توانستند بدرفتارى کردند. داستان دردناک (فخ ) (87) در زمان هادى عباسى پیش آمد. علت بروز این واقعه این بود که (حسین بن على بن عابد) از اولاد حضرت امام حسن (ع ) که از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدینه و رئیس قوم بود، به یارى عده اى از سادات و شیعیان در برابر بیدادگرى (عبدالعزیز عمرى ) که مسلط بر مدینه شده بود، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادى از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را تنگناى محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده اى را نیز اسیر کردند. مسعودى مى نویسد: بدنهایى که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید.(88)
سیاهکاریهاى بنى عباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفاى ستمگر صدها سید را زیر دیوارها و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکى زندان ها حبس کردند و به قتل رساندند. عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامى و به منظور فرو خواباندن فتنه انجام مى دادند.
حضرت موسى بن جعفر (ع ) را هرگز در چنین وضعى و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهاى بسیار، آرامشى نبود. امام به روشنى مى دید که خلفاى ستمگر در پى تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامى و انسانى اند. امام کاظم (ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و در مدتى که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندان ها و تک سلولها و سیاهچالهاى بغداد - در غل و زنجیر - بسر مى برد.
امام موسى بن جعفر (ع ) بى آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى - بیمى به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگى مى کرد و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام (ع ) در مدینه بود، هارون کسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام (ع ) مى گذرد، وى را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام (ع ) سخت بیمناک بود. چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسى بن جعفر (ع ) مى گفت : (مى ترسم فتنه اى برپا کند که خونها ریخته شود) (89) و پیداست که این (قیامهاى مقدس ) را که سادات علوى و شیعیان خاص رهبرى مى کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق (فتنه ) نامیده مى شد. از سوى دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام (ع ) لحظه اى از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتى مهدى عباسى به امام (ع ) مى گوید (آیا مرا از خروج خویش در ایمنى قرار مى دهى ) (90) که دستگاه ستمگر عباسى از امام (ع ) و یاران و شیعیانش داشته است . براستى نفوذ معنوى امام موسى کاظم (ع ) در دستگاه حاکم به حدى بود که کسانى مانند على بن یقطین صدراعظم (وزیر) دولت عباسى ، از دوستداران حضرت موسى بن جعفر (ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مى کردند.
سخن چینان دستگاه از على بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند، ولى امام (ع ) به وى دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه (تقیه ) که در مواردى ، براى ردّ گمى حیله هاى دشمن ضرورى و شکلى از مبارزه پنهانى است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل على (ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پاى فشارد - بى آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهى حاصل شود...
سرانجام بدگوئى هایى که اطرافیان از امام کاظم (ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفرى که در سال 179 ه‍ به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوى امام (ع ) و احترام خاصى که مردم براى امام موسى الکاظم (ع ) قائل بودند پى برد. هارون سخت از این جهت ، نگران شد. وقتى به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم (ص ) را زیارت کرد، تصمیم بر جلب و دستگیرى امام (ع ) یعنى فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهاى افسانه اى در سواحل دجله ، و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى که به ابر خطاب مى کرد: (ببار که هر کجا ببارى در کشور من باریده اى و به آفتاب مى گفت بتاب که هر کجا بتابى کشور اسلامى و قلمرو من است !) آن چنان از امام (ع ) هراس داشت که وقتى قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام (ع ) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام (ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند، تا یاءس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقى خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعیدگاه امام (ع ) بى خبر بمانند. و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود، از امام (ع ) و از یارانى که - گمان مى کرد - همیشه امام (ع ) آماده خدمت دارد مى ترسید، این یاران با وفا - در چنین هنگامى - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند. این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام (ع ) را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد.
بارى ، هارون ، امام موسى کاظم (ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبت هایى از مدینه تبعید کرد.
هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسى بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم (ع ) را زندانى کند، پس از یک سال والى بصره را به قتل امام (ع ) ماءمور کرد. عیسى از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد. مدتى حضرت کاظم (ع ) در زندان فضل بود. در این مدت و در این زندان امام (ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود. هارون ، فضل را ماءمور قتل امام (ع ) کرد ولى فضل هم از این کار کناره جست .
بارى ، چندین سال امام (ع ) از این زندان به آن زندان انتقال مى یافت .
در زندان هاى تاریک و سیاهچالهاى دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقى خود (اللّه ) راز و نیاز مى کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وى شده است سپاسگزارى مى نمود.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمکار به نام (سندى بن شاهک ) و به دستور هارون مسموم و شهید شد.
شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والاى موسى بن جعفر (ع ) پس ‍ از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسى بن جعفر (ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است ، امّا حقیقت هرگز پنهان نمى ماند.
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکى بغداد - به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر (کاظمین ) از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .(91)
زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر (ع ) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسى کاظم (ع ) آنها را مى خریدند و آزاد کرده یا عقد مى بستند. نخستین زوجه آن حضرت (تکتم ) یا (حمیده ) یا (نجمه ) داراى تقوا و فضیلت بوده و زنى بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا (ع ) است .
فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) را 37 تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر که ارشد آنها حضرت على بن موسى الرضا (ع ) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .
حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است .
حضرت محمّد بن موسى نیز که در شیراز مدفون است .
حضرت حمزة بن موسى که در رى مدفون مى باشد.
از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهى با عظمت دارد. سایر اولاد و سادات موسوى هر یک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند، که در گوشه و کنار ایران و کشورهاى اسلامى پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیده اند، روحشان شاد باد.
صفات و سجایاى حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
موسى بن جعفر (ع ) به جرم حقگویى و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد. حضرت موسى بن جعفر (ع ) را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضایل معنوى برتر بود به زندان انداختند. شیخ مفید درباره آن حضرت مى گوید: (او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار مى کرد (( (اللهم انى اءساءلک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب ) )) (خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنى عفو را به من ارزانى دار). امام موسى بن جعفر (ع ) بسیار به سراغ فقرا مى رفت . شبها در ظرفى پول و آرد و خرما مى ریخت و به وسائلى به فقراى مدینه مى رساند، در حالى که آنها نمى دانستند از ناحیه چه کسى است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشى قرآن مى خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى به دل مى داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش مى گریستند، مردم مدینه به او لقب (زین المجتهدین ) داده بودند. مردم مدینه روزى که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایى عجیب کردند. آن روزها فقراى مدینه دانستند چه کسى شبها و روزها براى دلجویى به خانه آنها مى آمده است .
از سخنان موسى بن جعفر (ع ) 
1 - کوشش کنید اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت کنید: بخشى براى نیایش با خدا بخشى دیگر براى تاءمین معاش و زندگى ، بخش ‍ سوم براى معاشرت با برادران دینى که مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را یاد آورند و در باطن خیرخواه شما مى باشند، و بخش ‍ چهارم براى پرداختن به تفریحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو این برنامه مى توانید وظایف خود را در سه مورد دیگر نیز بخوبى انجام دهید.
2 -
هرگز با خود از فقر سخن نگویید، و به عمر طولانى نیندیشید زیرا هر کس خود را فقیر پندارد یا در فکر فقر در آینده باشد بخل مى ورزد، و هر کس به عمر طولانى بیندیشد آزمند مى شود. در زندگى دنیا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره مند شوید و از این راه به انجام وظایف دینى کمک بگیرید، زیرا: هر کس که دنیاى خود را به خاطر دین ، یا دین را به خاطر دنیا ترک نماید از ما نیست .
3 -
خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان که حق موجب نابودى نیست بلکه نجات دهنده است . باطل را همواره رها کن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست ، بالاخره سبب نابودى است .
4 -
دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهیز، و نادان را بخاطر نادانیش کوچک دار، ولى طردش نکن بلکه او را نزدیک بخوان و به او دانش بیاموز

.( بهار 1362 - مشهد - احمد احمدى بیرجندى.زیر نویسها :
83-
چهارده معصوم عمادزاده ، ص 306.
84-
اسلام در ایران ، توضیحات آقاى محمّد رضا حکیمى ، صفحه 490.
85-
ماءخذ قبل ، همان صفحه .
86-
امام در عینیت جامعه ، محمّد رضا حکیمى ، ص 57.
87-
فخ بر وزن (حق ) محلى است در یک فرسنگى مکه از راه مدینه .
88-
چهارده معصوم ، حسن عمادزاده به نقل از (( مروج الذهب )) مسعودى ...
89-
امام در عینیت جامعه ، محمّد رضا حکیمى ص 59 به نقل از (( (منتهى الا مال ) )) شیخ عباس قمى .
90-
ماءخذ قبل به نقل از (( (وفیات الاعیان ) )) ابن خلکان ج 2 ص 256.
91-
چهارده معصوم (ع ) عمادزاده ، ص 336، به نقل از تاریخ یعقوبى ، ص 145.

زینب سلام الله علیها پیام آور عاشورا

یا امام زمان یا حجت ابن الحسن (جانم فدای خاک قدوم توباد)

ایام رحلت جانکاه عمه عزیزت حضرت زینب را به پیشگاه مقدست و به همه شیعیانت تسلیت عرض می نمایم

۱۳ ماه رجب زاد روز مولود کعبه مبارک باد

صلی الله علیک یا امیر المومنین یا علی ابن ابیطالب

یا حجة الله علی خلقه

 مولای من

  بار دیگر سیزدهم ماه رجب  سالـروز میـلادت ،  ای قـامـت رسای امامت و ولایت در هاله ای از   شور و عشق فرا رسید .

مولاجان

 بار دیگر شیعیانت سالروز میلادت را در غربت   شبهای طولانی غیبت وانتظارظهورفرزندت امام مهدی (عج) درایران اسلامی ، کشور عشق ، ایثار، شهادت ، گرامی داشته و به جشن و سرور نشسته اند.

مولای من :  این روز خجسته را به پیشگاه مقدست و به فرزند برومندت امام عصر(عج) و بهمه شیعیان ، دوستـدارانـت بویژه نگاهبانان و پیکارگران  همیشه بیدار مدافع حریم ولایـت و امـامـت  تبریک وتـهنیت عـرض نموده واز درگاه قادر متعال آرزومندیم که به یمن این روز خجسته چشمان خسته از انتظار همه عدالت خواهان ومشتاقان را به ظهور دولت جـهانـی امام مهدی عج منجی عالم انسانیت روشن و جهان را از از شر وجود ناپاکان و استعمار گران آمریکا و صهیونیسم بین المللی  پاک گرداند .، که ما به وعده الهی و آن روز موعود دلخوشیم و در انتظار.   الهم عجل لولیک الفرج والنصر بمناسبت این روز خجسته در خصوص حب مولای متقیان و رهبر تقوی پیشگان نظرتان را بهموضوع ذیل تخت عنوان (0حب عای در قرآن )) به قلم استاد شهید رحمت الله علیه جلب می نمایم  

حب على در قرآن و سنت

کتاب: مجموعه آثار، جلد 16، ص 278

نویسنده: شهید مرتضى مطهرى

بحثهاى گذشته ارزش و اثر محبت را روشن ساخت و ضمنا معلوم گشت که عشق پاکان وسیله‏اى است‏براى اصلاح و تهذیب نفس،نه اینکه خود هدف باشد.اکنون باید ببینیم اسلام و قرآن محبوبى را براى ما انتخاب کرده‏اند یا نه.

قرآن سخن پیامبران گذشته را که نقل مى‏کند مى‏گوید همگان گفتند:«ما از مردم مزدى نمى‏خواهیم،تنها اجر ما بر خداست‏».اما به پیغمبر خاتم خطاب مى‏کند:

قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى (1) .

بگو از شما مزدى را درخواست نمى‏کنم مگر دوستى خویشاوندان نزدیکم.

اینجا جاى سؤال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجرى را مطالبه نکردند و نبى اکرم براى رسالتش مطالبه مزد کرد،دوستى خویشاوندان نزدیکش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟

قرآن خود به این سؤال جواب مى‏دهد:

قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله (2) .بگو مزدى را که درخواست کردم چیزى است که سودش عاید خود شماست.مزد من جز بر خدا نیست.

یعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما مى‏گردد نه عاید من.این دوستى کمندى است‏براى تکامل و اصلاح خودتان.این اسمش مزد است و الا در حقیقت‏خیر دیگرى است که به شما پیشنهاد مى‏کنم،از این نظر که اهل البیت و خویشان پیغمبر مردمى هستند که گرد آلودگى نروند و دامنى پاک و پاکیزه دارند(حجور طابت و طهرت)،محبت و شیفتگى آنان جز اطاعت از حق و پیروى از فضایل نتیجه‏اى نبخشد و دوستى آنان است که همچون اکسیر،قلب ماهیت مى‏کند و کامل ساز است.

مراد از«قربى‏»هر که باشد مسلما از برجسته‏ترین مصادیق آن على علیه السلام است. فخر رازى مى‏گوید:

«زمخشرى در کشاف روایت کرده:«چون این آیه نازل گشت،گفتند:یا رسول الله! خویشاوندانى که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان‏».

از این روایت ثابت مى‏گردد که این چهار نفر«قرباى‏»پیغمبرند و بایست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر این مطلب از چند جهت مى‏توان استدلال کرد:

1.آیه الا المودة فى القربى .

2.بدون شک پیغمبر فاطمه را بسیار دوست مى‏داشت و مى‏فرمود:«فاطمه پاره تن من است.بیازارد مرا هر چه او را بیازارد»و نیز على و حسنین را دوست مى‏داشت، همچنانکه روایات بسیار و متواتر در این باب رسیده است.پس دوستى آنان بر همه امت واجب است (3) زیرا قرآن مى‏فرماید:

«و اتبعوه لعلکم تهتدون‏» (4) از پیغمبر پیروى کنید، شاید راه یابید و هدایت‏شوید. و باز مى‏فرماید: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة‏» (5) از براى شماست در فرستاده خدا سرمشقى نیکو. و اینها دلالت مى‏کند که دوستى آل‏محمد - که على و فاطمه و حسنین هستند - بر همه مسلمین واجب است.» (6)

از پیغمبر نیز راجع به محبت و دوستى على روایات بسیارى رسیده است:

1. ابن‏اثیر نقل مى‏کند که پیغمبر خطاب کرد به على و فرمود:

« یا على! خداوند تو را به چیزهایى زینت داد که پیش بندگان او زینتى از آنها محبوبتر نیست: کناره‏گیرى از دنیا; آنچنان قرارت داد که نه تو از دنیا چیزى بهره‏مند شوى و نه آن از تو. به‏تو بخشید دوستى مساکین را; آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروى آنان از تو. خوشا به حال کسى که تو را دوست‏بدارد و در دوستى‏ات راستین باشد، و واى بر کسى که با تو دشمنى کند و علیه تو دروغ گوید.» (7)

2. سیوطى روایت مى‏کند که پیغمبر فرمود:

«دوستى على ایمان است و دشمنى وى نفاق.» (8) 5

3. ابونعیم روایت مى‏کند که پیغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود:

آیا راهنمایى کنم شما را به چیزى که اگر بدان چنگ بزنید، بعد از من هرگز گمراه نشوید؟گفتند:آرى یا رسول الله!فرمود:این،على است.دوستش بدارید به دوستى من و احترامش کنید به احترام من،که خداوند به وسیله جبرئیل فرمانم داد که این را براى شما بگویم.» (9)

و نیز اهل سنت روایاتى از پیغمبر اکرم نقل کرده‏اند که در آن روایات نگاه به چهره على و سخن فضایل على،عبادت شمرده شده است:

1.محب طبرى از عایشه روایت مى‏کند که گفت:

«پدرم را دیدم به صورت على بسیار نگاه مى‏کرد.گفتم:پدر جان!تو را مى‏بینم که به صورت على بسیار مى‏نگرى.گفت:دخترک!از پیغمبر خدا شنیدم که گفت:نگاه به چهره على عبادت است.» (10)

2.ابن حجر از عایشه روایت مى‏کند که پیغمبر گفت:

«بهترین برادران من على است و بهترین عموهاى من حمزه است،و یاد على و سخن از او عبادت است.» (11) على محبوبترین افراد بود در پیشگاه خدا و پیغمبر،و قهرا بهترین محبوبهاست.انس بن مالک مى‏گوید:

«هر روز یکى از فرزندان انصار کارهاى پیغمبر را انجام مى‏داد.روزى نوبت من بود.ام ایمن مرغ بریانى را در محضر پیغمبر آورد و گفت:یا رسول الله!این مرغ را خود گرفته‏ام و به خاطر شما پخته‏ام.حضرت گفت:خدایا محبوبترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این مرغ شرکت کند.در همان هنگام در کوبیده شد.پیغمبر فرمود:انس!در را باز کن.گفتم:خدا کند مردى از انصار باشد.اما على را پشت در دیدم. گفتم:پیغمبر مشغول کارى است،و برگشتم سرجایم ایستادم.بار دیگر در کوبیده شد. پیغمبر گفت:در را باز کن.باز دعا مى‏کردم مردى از انصار باشد.در را باز کردم. باز على بود.گفتم:پیغمبر مشغول کارى است،و برگشتم بر سر جایم ایستادم.باز در کوبیده شد.پیغمبر فرمودند:انس!برو در را باز کن و او را به خانه بیاور.تو اول کسى نیستى که قومت را دوست دارى.او از انصار نیست.من رفتم و على را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند.» (12)

پى‏نوشت‏ها:

1- شورى/23.

2- سبا/47.

3- محبت پیغمبر نسبت‏به آنان جنبه شخصى ندارد،یعنى تنها بدین جهت نیست که مثلا فرزند یا فرزندزاده او هستند،و اگر کسى دیگر هم به جاى آنها مى‏بود پیغمبر آنها را دوست مى‏داشت.پیغمبر از آن جهت آنها را دوست مى‏داشت که آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پیغمبر اکرم فرزندان دیگرى هم دوست مى‏داشت که آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پیغمبر اکرم فرزندان دیگرى هم داشت که نه او با آنها به این شکل محبت داشت و نه امت چنین وظیفه‏اى داشتند.

4- اعراف/158.

5- احزاب/21.

6- التفسیر الکبیر فخر رازى،ج‏27/ص‏166،چاپ مصر.

7- اسد الغابة،ج 4/ص‏23.

8- کنز العمال.جمع الجوامع سیوطى،ج‏6/ص‏156.

9- حلیة الاولیاء،ج 1/ص‏63.روایات در این باب بسیار زیاد است و ما در کتب معتبر اهل سنت‏به متجاوز از نود روایت‏برخوردیم که همه در موضوع دوستى و محبت امیر المؤمنین است.در کتب شیعه نیز روایات بسیار زیادى وارد شده است و مرحوم مجلسى در ج‏39 بحار الانوار،چاپ جدید،بابى در حب و بغض امیر المؤمنین منعقد کرده است و در آن باب صد و بیست و سه روایت نقل کرده است.

10- الریاض النضرة،ج 2/ص‏219،و در حدود بیست روایت دیگر تا آنجا که ما برخوردیم در همین موضوع در کتب اهل سنت نقل شده است.

11- الصواعق المحرقة،ص 74،و پنج روایت دیگر در همین موضوع در کتب مختلف اهل سنت نقل شده است.

12- مستدرک الصحیحین،ج‏3/ص 131.این داستان با کیفیتهاى مختلف به متجاوز از هجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است.