غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

غدیر - عاشورا - انتظار

عقیدتی - سیاسی (اسلامی) به وبلاگ خودتان خوش امدید

ایام شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام تسلیت باد

قال الامام موسى الکاظم علیه السلام

 

اَفْضَل ما یَتَقَرَّبُ بِهِ الَعَبْدُ اِلَى اللهِ بعْدَ الْمَعْرِفَةِ بهِ:

الصَّلاةُ وَبِرُّ الوَالدَیْنِ وَتَرْکُ الْحَسَدِ وَالْعُجْب وَالْفَخْرِ.

تحف العقول ص 391  

ایام شهادت هفتمین وارث غدیر حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام را به آخرین وارث غدیر حضرت امام مهدی روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه و به همه شیعیان منتظر دولت واحدجهانی انحضرت تسلیت عرض می نمایم .اللهم عجل لولیک الفرج والنصر   

زاد روز مولود کعبه حضرت امام علی علیه السلام مبارک باد

السلام علیک یا امیر المومنین

یا وَلِىَّ اللَّهِ اِنَّ بَیْنى وَبیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَاْتى عَلَیْها اِلاّ رِضاکُمْ (ای ولی خدا ای مظهر ولایت مطلقه ی ذات اقدس الله عزوجل حقیقت این است که بین من و خدایم گناهانی است که سبب محرومیت و محجوبیت من از لقای خداوند گردیده است وهیچ وسیله ای برای از بین بردن آن حائل سراغ ندارم جز رضایت خاطر شما خاندان کرم )  فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلى سِرِّهِ وَاسْتَرْعاکُمْ اَمْرَ خَلْقِهِ وَقَرَنَ طاعَتَکُمْ بِطاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبى وَکُنْتُمْ شُفَعاَّئى ( اینک شما را قسم می دهم به حق آن خدائی که شما را امین سر خود قرارداد و اصلاح امور خلقش را واگذار به شما کرد و طاعت شما را مقرون طاعت خود نمود است ، در نزد خدا شفیع من باشید و آمرزش گناهانم را از او بخواهید .

روزمیلاد مقدست زا به محضر مبارک اخرین وارث غدیر حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه و به همه شیعیانت تبریک عرض می نمایم .اللهم عجل لولیک الفرج والنصر

شهادت جانسوز حضرت امام هادی علیه السلام تسلیت باد

  

آجرک الله بقیه الله

ایام شهادت جانسوز دهمین وارث غدیر حضرت امام هادی علیه السلام را به محضر آخرین وارث غدیر حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و خدمت همه شیعیان منتظر دولت کریمه تسلیت عرض می نمایم اللهم عجل لولیک الفرج والنصر

میلاد نور در خانه خدا (کعبه)

میلاد مولى الموحدین امام المتقین حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) را به محضر مبارک حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) و عاشقان اهل بیت (علیهم السلام) تبریک و تهنیت عرض مى نماییم

  • مناسبتهاى ماه رجب
  • زندگى نامه حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام)
  • سیره حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام)
  • مقالات ویژه حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام)
  • پخش زنده از حرم نجف اشرف
  • تصاویر حرم نجف اشرف
  • شعر - 1
  • شعر - 2
  • زیارت امین الله (wma)
  • مولودى - 1 (wma)
  • مولودى - 2 (wma)
  • مولودى - 3 (wma)
  • مولودى - 4 (wma)
    مرکز جهانى اطلاع رسانى آل البیت (ع)
    پایگاه الشیعه / فارسى

  • خلافت على بن ابیطالب در قرآن و روایات

    براى اثبات خلافت على بن ابیطالب به آیاتى از قرآن استدلال شده و از جمله آنها این آیه است: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون یعنىولى امر و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسولش و مؤمنان هستند که نماز مىخوانند و در حال رکوع صدقه و زکات مىدهند»، (سوره مائده،آیه 55)

    مفسرین سنى و شیعى اتفاق دارند که آیه مذکور در شان على بن ابیطالب نازل شده است و روایات کثیرى از عامه و خاصه نیز بر آن دلالت دارد.

    ابوذر غفارى مىگوید:روزى نماز ظهر را با پیغمبر خواندیم سائلى از مردم تقاضاى کمک نمود ولى کسى به او چیزى نداد،سائل دستش را به جانب آسمان بلند کرده گفت:خدایا!شاهد باش در مسجد پیغمبر کسى به من چیزى نداد.على بن ابیطالب در حال رکوع بود با انگشتش به سائل اشاره کرد،او انگشتر را از دست آن حضرت گرفت و رفت.

    پیغمبر اکرم که جریان را مشاهده مىفرمود سرش را به جانب آسمان بلند کرده عرضه داشت: خدایا!برادرم موسى به تو گفت:خدایا!شرح صدرى به من عطا کن و کارهایم را آسان گردان و زبان گویایى به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزیر و کمک من قرار بده،پس وحى نازل شد که ما بازوى تو را به واسطه برادرت محکم مىگردانیم و نفوذ و تسلطى به شما عطا خواهیم نمود.خدایا!من هم پیغمبر تو هستم،صدرى برایم عطا کن و کارهایم را آسان گردان و على را وزیر و پشتیبانم قرار بده‏».

    ابوذر مىگوید:هنوز سخن پیغمبر تمام نشده بود که آیه نازل گشت (ذخائر العقبى،تالیف طبرى، ط قاهره،سال 1356،ص 16) حدیث مذکور با اندکى اختلاف در در المنثور،ج 2،ص 293 نیز نقل شده.بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 103،24 حدیث از کتب عامه و 19 حدیث از کتب خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.از جمله آیات این آیه است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا .

    یعنىکفار امروز از برچیده شدن دستگاه اسلام نامید شدند پس دیگر از آنان نهراسید ولى از من بترسید.و امروز دین شما را کامل و نعمتخود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما برگزیدم‏»، (سوره مائده،آیه 3)

    ظاهر آیه این است که:قبل از نزول آیه کفار امیدوار بودند که روزى خواهد آمد که دستگاه اسلام بر چیده شود،ولى خداوند متعال به واسطه انجام کارى آنان را براى همیشه از نابودى اسلام مایوس گردانیده و همان کار سبب کمال و استحکام اساسدین بوده است و لابد از امور جزئى مانند جعل حکمى از احکام نبوده بلکه موضوع قابل توجه و مهمى بوده که بقاى اسلام مربوط به آن بوده است.

    ظاهرا این آیه با آیهاى که در اواخر این سوره نازل گشته بى ربط نباشد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .

    یعنىاى پیغمبر!موضوعى را که به تو دستور دادیم به مردم ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنى سالتخدا را انجام ندادهاى.و خدا تو را از هر گونه خطرى که متوجه تو باشد در امان خواهد داشت‏»، (سوره مائده،آیه 72)

    این آیه دلالت مىکند که:خدا موضوع قابل توجه و بسیار مهمى را که اگر انجام نگیرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع مىشود به پیغمبر دستور داده ولى از بس با اهمیتبوده پیغمبر از مخالفت و کارشکنى مردم مىترسیده و به انتظار موقعیت مناسب آن را به تاخیر مىانداخته است،تا اینکه از جانب خدا امر مؤکد و فورى صادر شده که باید در انجام این دستور تعلل نورزى و از هیچ کس نهراسى.این موضوع هم لابد از قبیل احکام نبوده،زیرا تبلیغ یک یا چند قانون نه آن اهمیت را دارد که از عدم تبلیغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پیغمبر اسلام از بیان قوانین ترسى داشته است.

    این قرائن و شواهد،مؤید اخبارى هستند که دلالت دارند که آیههاى مذکور در غدیر خم درباره ولایت على بن ابیطالب نازل گشته است.و بسیارى از مفسرین شیعه و سنى نیز آن را تایید نمودهاند.

    ابو سعید خدرى مىگوید:پیغمبر در غدیر خم مردم را به سوى على دعوت نموده بازوهاى او را گرفته به طورى بلند کرد که سفیدى زیر بغل رسول خدا نمایان شد،سپس آیه نازل شد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا پس پیغمبر فرمودالله اکبر، از کامل شدن دین و تمامى نعمت و رضایتخدا و ولایت على بعد از من‏».

    سپس فرمودهر کس من صاحب اختیار و متصدى امور او هستم،على صاحباختیارش مىباشد. خدایا!با دوست على دوستباش و با دشمنش دشمنى کن.هر کس او را یارى نمود،تو یاریش کن و هر کس او را رها کرد تو نیز او را رها کن‏».

    بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 336،6 حدیث از طرق عامه و 15 حدیث از طرق خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.

    خلاصه سخن:دشمنان اسلام که در راه نابودى آن از هیچ کارى خوددارى نمىنمودند و از همه جا مایوس گشتند فقط به یک جهت امیدوار بودند،آنها فکر مىکردند که چون حافظ و نگهبان اسلام پیغمبر است وقتى از دنیا رفت،اسلام بىقیم و سرپرست مىگردد و نابودى برایش حتمى خواهد بود.ولى در غدیر خم،اندیشه آنان باطل گشت و پیغمبر على را به عنوان سرپرست و متصدى اسلام به مردم معرفى نمود و پس از على هم این وظیفه سنگین و ضرورى به عهده دودمان پیغمبر که از نسل على به وجود مىآیند خواهد بود. (براى توضیح بیشتر رجوع شود به تفسیر المیزان،تالیف استاد علامه طباطبائى،ج 5،ص 177-214 و ج 6،ص 50-64)

    «حدیث غدیر»:پیغمبر اسلام بعد از مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده مسلمین را گرد آورده پس از اداى خطبهاى على را به ولایت و پیشوائى مسلمین منصوب کرد.

    براء مىگوید:در سفر حجة الوداع خدمت رسول خدا بودم،وقتى به غدیر خم رسیدیم دستور داد آن مکان را پاکیزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راستخودش قرار داد و فرمود آیا من اختیار دار شما نیستم؟پاسخ دادند:اختیار ما به دستشما است.پس فرمودهر کس من مولا و صاحب اختیار او هستم،على مولاى او خواهد بود،خدایا!با دوست على دوستى و با دشمنش دشمنى کن‏».

    پس عمر بن خطاب به على گفت:این مقام گوارایتباد که تو مولاى من و تمام مؤمنین شدى (البدایة و النهایه،ج 5،ص 208 و ج 7،ص 346.ذخائر العقبى،تالیف طبرى،ط قاهره،سال 1356، ص 67.فصول المهمه،تالیف ابن صباغ،ج 2،ص 23.خصائص،تالیف نسائى،ط نجف،سال 1369 هجرى ص 31.بحرانى در کتابغایة المرام،ص 79 مانند این حدیث را به 89 طریق از عامه و 43 طریق از خاصه نقل کرده است)

    «حدیثسفینه‏»:ابن عباس مىگوید پیغمبر فرمودمثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است که هر کس در آن سوار شد نجات یافت و هر کس تخلف نمود غرق گشت‏»، (ذخائر العقبى،ص 20. الصواعق المحرقه،تالیف ابن حجر،ط قاهره،ص 150 و 84.تاریخ الخلفاء تالیف جلال الدین سیوطى،ص 307.کتاب نور الابصار،تالیف شبلنجى،ط مصر،ص 114.بحرانى در غایة المرام،ص 237 حدیث مذکور را به یازده طریق از عامه و هفت طریق از خاصه نقل کرده است)

    «حدیث ثقلین‏»:زید بن ارقم از پیغمبر نقل کرده که فرمودگویا خدا مرا به سوى خویش دعوت نموده باید اجابت کنم ولى دو چیز بزرگ و وزین را در بین شما مىگذارم:کتاب خدا و اهل بیتم، مواظب باشید که چگونه با آنها رفتار مىکنید،آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (البدایة و النهایه،ج 5،ص 209.ذخائر العقبى،ص 16.فصول المهمه،ص 22 خصائص،ص 30 الصواعق المحرقه،ص 147.در غایة المرام،39 حدیث از عامه و 82 حدیث از خاصه نقل شده است)

    حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است که به سندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایتشده و سنى و شیعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند.از این حدیث و امثالش چند مطلب مهم استفاده مىشود:

    1-چنانچه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى مىماند،عترت پیغمبر نیز تا قیامتباقى خواهند ماند،یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمىگردد.

    2-پیغمبر اسلام به وسیله این دو امانتبزرگ،تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تامین نموده و اهل بیتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمین معرفى کرده اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

    3-قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض کند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.

    -4-مردم اگر از اهل بیت اطاعت کنند و به اقوال آنان تمسک جویند، گمراه نمىشوند و همیشه حق در نزد آنهاست.

    5-جمیع علوم لازم و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر کس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمىشود و به سعادت حقیقى نایل مىگردد،یعنى اهل بیت از خطا و اشتباه معصومند.و به واسطه همین قرینه معلوم مىشود که مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیستبلکه افراد معینى مىباشند که از جهت علوم دین،کامل باشند و خطا و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على بن ابیطالب و یازده فرزندش که یکى پس از دیگرى به امامت منصوب شدند.چنانچه در روایات نیز به همین معنا تفسیر شده است.از باب نمونه:ابن عباس مىگوید به پیغمبر اکرم گفتم خویشان تو که دوست داشتن آنها واجب است کیانند؟فرمودعلى و فاطمه و حسن و حسین‏»، (ینابیع الموده،ص 311) جابر مىگوید پیغمبر فرمودخدا ذریه هر پیغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولى ذریه مرا در صلب على قرار داد»، (ینابیع الموده،ص 318) .

    «حدیثحق‏»:ام سلمه مىگوید از رسول خدا شنیدم که مىفرمودعلى با حق و قرآن مىباشد و حق و قرآن نیز با على خواهند بود و از هم جدا نمىشوند تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (در غایة المرام،ص 539 این مضمون با چهارده حدیث از عامه و ده حدیث از خاصه نقل شده است)

    «حدیث منزلت‏»:سعد بن وقاص مىگوید رسول خدا به على فرمودآیا راضى نیستى که تو نسبتبه من مانند هارون نسبتبه موسى باشى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود؟»، (البدایة و النهایه،ج 7،ص 9 33.ذخائر العقبى،ص 63.

    فصول المهمه،ص 21.کفایة الطالب،تالیف گنجى شافعى،ص 148-154 .خصائص،ص 19- 25.صواعق،ص 177.در غایة المرام،ص 109،صد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه نقل است)

    «حدیث دعوت عشیره‏»:پیغمبر (ص) خویشانش را براى صرف غذا دعوت نمود پس از تناول غذا به آنان فرمودمن کسى را سراغ ندارم که بهتر از آنچه را که من براى شما آوردهام براى قومش آورده باشد.خدا به من دستور داده که شما را به سویش دعوت کنم پس کیست که در این امر با من کمک کند و برادر و وصى و خلیفه من در بین شما گردد؟»

    تمام مردم سکوت کردند ولى على در عین حال که از همه کوچکتر بود عرضهداشت:من وزیر و یار شما مىشوم.پس پیغمبر دستبر گردن او نهاده فرمود:این برادر و وصى و خلیفه من است،باید از او اطاعت کنید. پس آن جماعت از جاحرکت نموده مىخندیدند و به ابو طالب مىگفتند :محمد به تو دستور داد که از پسرت اطاعت کنى (تاریخ ابى الفداء،ج 1، ص 116)

    و از اینگونه احادیث زیاد است از جمله حذیفه مىگوید رسول خدا فرمود: « اگر على را خلیفه و جانشین من قرار بدهید-و گمان نمىکنم چنین کارى را انجام بدهید-او را راهنمایى با بصیرت خواهید یافت که شما را به راه راست وادار مىکند»، (حلیلة الاولیاء،تالیف ابو نعیم،ج 1،ص 64. کفایة الطالب،ط نجف،سال 1356،ص 67)

    ابن مردویه مىگوید پیغمبر فرمودهر کس دوست دارد حیات و مرگش مانندمن باشد و ساکن بهشت گردد،بعد از من دوست دار على باشد و به اهل بیت من اقتدا کند،زیرا آنها عترت من و از گل من آفریده شدهاند و علم و فهم مننصیب آنان گشته پس بدا به حال کسانى که فضل آنها را تکذیب نمایند،شفاعتم هرگز شامل حالشان نخواهد شد»، (منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد به چاپ رسیده،ج 5،ص 94)

    شیعه در اسلام صفحه 180

    تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایى

    (کپی شده از : کتابخانه سایت مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت )

  • شهادت امام موسی بن جعفر ع تسلیت باد

    شهادت هفتمین اختر هدایت درآسمان ولایت وامامت ،حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام را به پیشگاه  امام عصر  (عج)وارث غدیر و به عموم شیعیان و شیفتگان ولایت و امامت ابلاغ شده در غدیر وعاشقان ایران اسلامی تسلیت عرض می نماید و از درگاه قادر منان عاجزانه در خواست می نماءیم که بحق این امام مظلوم مشکلات جهان بشریت را با صدور اجازه ظهور و حضور امام مهدی (عج)منجی عالم بشریت برطرف و جهان را از لوث وجود جباران و متجاوزین به حقوق انسانها (صهیونیسم بین الملل به رهبری آمریکای جنایتکار) پاک و مطهر فرماید. برای آشنائی بیشتر با آنحضرت نظر علاقه مندان را به مطالب ذیل به نقل از ( احمدی بیرجندی ، چهارده اختر تابناک ) عنوان معصوم نهم جلب می نماید.  اللهم عجل لولیک الفرج والنصر التماس دعا .

    معصوم نهم - حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) - امام هفتم 
    السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامیر، ذى الساق المرضوض بحلق القیود
    درود بر آن سرورى که در تنگناى زندان ها و در تاریکیهاى زیر زمین ها، حلقه هاى زنجیر پاهاى مبارکش را مجروح ساخته بود
    نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت کاظم (ع ) کنیه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهیم ) است . شیعیان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .
    امام موسى کاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولى عصر (عج ).
    صفات ظاهرى و باطنى و اخلاق آن حضرت  
    کاظم (ع ) داراى قامتى معتدل بود. صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود.
    بدن شریفش از زیادى عبادت ضعیف شد، ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناک داشت . (83) امام کاظم (ع ) به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسى بن جعفر از عبادت و سختکوشى به (عبد صالح ) معروف و در سخاوت و بخشندگى مانند نیاکان بزرگوار خود بود. بدره هاى (کیسه هاى ) سیصد دینارى و چهارصد دینارى و دو هزار دینارى مى آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم مى کرد. (84) از حضرت موسى کاظم (ع ) روایت شده است که فرمود: (پدرم (امام صادق - ع ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مى کرد).
    امام (ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى کرد، چنانکه نقل کرده اند: (امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود) (85) و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنایى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنیا
    .
    امام موسى کاظم (ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و پنهان و آشکار به آنها کمک مى کرد. برخى از فقراى مدینه او را شناخته بودند امّا بعضى - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پى بردند و آن وجود عزیز را شناختند.
    امام کاظم (ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادى داشت . قرآن را با صدایى حزین و خوش تلاوت مى کرد. آن چنانکه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مى آمدند و از روى شوق و رقت گریه مى کردند. بدخواهانى بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روى در روى - بد مى گفتند و سخنانى دور از ادب به زبان مى راندند، ولى آن حضرت با بردبارى و شکیبایى با آنها روبرو مى شد، و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح مى آورد، و تنبیه مى فرمود. تاریخ ، برخى از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب (کاظم ) از همین جا پیدا شد. کاظم یعنى : نگهدارنده و فرو خورنده خشم . این رفتار در برابر کسى یا کسانى بوده که از راه جهالت و نادانى یا به تحریک دشمنان به این کارهاى زشت و دور از ادب دست مى زدند. رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (ع ) را روشن مى ساخت ، امّا آنجا که پاى گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگرى - پیش مى آمد، امام کاظم (ع ) مى فرمود: (( (قل الحق و لو کان فیه هلاکک ) )) یعنى : حق را بگو اگر چه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد. ارزش والاى حق به اندازه اى است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنى - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود. با فقرا مى نشست و از بینوایان دلجویى مى کرد. بنده را با آزاد مساوى مى دانست و مى فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده هاى خدائیم .
    از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : (او را در کودکى دیدم و از او پرسشهایى کردم چنان پاسخ داد که گویى از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستى امام موسى بن جعفر (ع ) فقیهى دانا و توانا و متکلمى مقتدر و زبر دست بود). محمّد بن نعمان نیز مى گوید: (موسى بن جعفر را دریایى بى پایان دیدم که مى جوشد و مى خروشید و بذرهاى دانش به هر سو مى پراکند).
    امام (ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه
     
    نشر فقه جعفرى و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق (ع ) و پیش از آن در زمان امام محمّد باقر (ع ) آغاز و عملى شده بود، در زمان حضرت امام موسى کاظم (ع ) نیز به پیروى از سیره نیاکان بزرگوارش ‍ همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفرى آشنا گردند، و این مشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آیندگان برسانند.
    خلفاى عباسى بنا به روش ستمگرانه و زیاده روى در عیش و عشرت ، همیشه در صدد نابودى بنى هاشم بودند تا اولاد على (ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارهاى کشور اسلامى کوتاه نمایند. اینان براى اجراء این مقصود پلید کارها کردند، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفرى را تشویق نمودند تا مکتبى در برابر مکتب جعفرى ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند. بدین طریق مذاهب حنفى ، مالکى ، حنبلى و شافعى هر کدام با راه و روش خاص ‍ فقهى پایه ریزى شد. حکومتهاى وقت و بعد از آن - براى دست یابى به قدرت - از این مذهبها پشتیبانى کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند.
    در سالهاى آخر خلافت منصور دوانیقى که مصادف با نخستین سالهاى امامت حضرت موسى بن جعفر (ع ) بود (بسیارى از سادات شورشى - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر (ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند. این بزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهى از منکر، بپا مى خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلى تعالیم اسلام جان مى دادند، و جانهاى خفته را بیدار مى کردند. طلوعها و غروبها را در آبادیهاى اسلامى به رنگ ارغوانى در مى آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مى نگاشتند و بانگ اذان مؤ ذنان را بر ماءذنه هاى مساجد اسلام شعله ور مى ساختند).(86)
    در مدینه کارگزاران مهدى عباسى فرزند منصور دوانیقى در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنى امیه را پیش گرفتند، و نسبت به آل على (ع ) آنچه توانستند بدرفتارى کردند. داستان دردناک (فخ ) (87) در زمان هادى عباسى پیش آمد. علت بروز این واقعه این بود که (حسین بن على بن عابد) از اولاد حضرت امام حسن (ع ) که از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدینه و رئیس قوم بود، به یارى عده اى از سادات و شیعیان در برابر بیدادگرى (عبدالعزیز عمرى ) که مسلط بر مدینه شده بود، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادى از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را تنگناى محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده اى را نیز اسیر کردند. مسعودى مى نویسد: بدنهایى که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید.(88)
    سیاهکاریهاى بنى عباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفاى ستمگر صدها سید را زیر دیوارها و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکى زندان ها حبس کردند و به قتل رساندند. عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامى و به منظور فرو خواباندن فتنه انجام مى دادند.
    حضرت موسى بن جعفر (ع ) را هرگز در چنین وضعى و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهاى بسیار، آرامشى نبود. امام به روشنى مى دید که خلفاى ستمگر در پى تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامى و انسانى اند. امام کاظم (ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و در مدتى که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندان ها و تک سلولها و سیاهچالهاى بغداد - در غل و زنجیر - بسر مى برد.
    امام موسى بن جعفر (ع ) بى آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى - بیمى به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگى مى کرد و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام (ع ) در مدینه بود، هارون کسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام (ع ) مى گذرد، وى را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام (ع ) سخت بیمناک بود. چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسى بن جعفر (ع ) مى گفت : (مى ترسم فتنه اى برپا کند که خونها ریخته شود) (89) و پیداست که این (قیامهاى مقدس ) را که سادات علوى و شیعیان خاص رهبرى مى کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق (فتنه ) نامیده مى شد. از سوى دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام (ع ) لحظه اى از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتى مهدى عباسى به امام (ع ) مى گوید (آیا مرا از خروج خویش در ایمنى قرار مى دهى ) (90) که دستگاه ستمگر عباسى از امام (ع ) و یاران و شیعیانش داشته است . براستى نفوذ معنوى امام موسى کاظم (ع ) در دستگاه حاکم به حدى بود که کسانى مانند على بن یقطین صدراعظم (وزیر) دولت عباسى ، از دوستداران حضرت موسى بن جعفر (ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مى کردند.
    سخن چینان دستگاه از على بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند، ولى امام (ع ) به وى دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه (تقیه ) که در مواردى ، براى ردّ گمى حیله هاى دشمن ضرورى و شکلى از مبارزه پنهانى است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل على (ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پاى فشارد - بى آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهى حاصل شود...
    سرانجام بدگوئى هایى که اطرافیان از امام کاظم (ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفرى که در سال 179 ه‍ به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوى امام (ع ) و احترام خاصى که مردم براى امام موسى الکاظم (ع ) قائل بودند پى برد. هارون سخت از این جهت ، نگران شد. وقتى به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم (ص ) را زیارت کرد، تصمیم بر جلب و دستگیرى امام (ع ) یعنى فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهاى افسانه اى در سواحل دجله ، و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى که به ابر خطاب مى کرد: (ببار که هر کجا ببارى در کشور من باریده اى و به آفتاب مى گفت بتاب که هر کجا بتابى کشور اسلامى و قلمرو من است !) آن چنان از امام (ع ) هراس داشت که وقتى قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام (ع ) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام (ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند، تا یاءس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقى خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعیدگاه امام (ع ) بى خبر بمانند. و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود، از امام (ع ) و از یارانى که - گمان مى کرد - همیشه امام (ع ) آماده خدمت دارد مى ترسید، این یاران با وفا - در چنین هنگامى - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند. این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام (ع ) را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد.
    بارى ، هارون ، امام موسى کاظم (ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبت هایى از مدینه تبعید کرد.
    هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسى بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم (ع ) را زندانى کند، پس از یک سال والى بصره را به قتل امام (ع ) ماءمور کرد. عیسى از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد. مدتى حضرت کاظم (ع ) در زندان فضل بود. در این مدت و در این زندان امام (ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود. هارون ، فضل را ماءمور قتل امام (ع ) کرد ولى فضل هم از این کار کناره جست .
    بارى ، چندین سال امام (ع ) از این زندان به آن زندان انتقال مى یافت .
    در زندان هاى تاریک و سیاهچالهاى دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقى خود (اللّه ) راز و نیاز مى کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وى شده است سپاسگزارى مى نمود.
    عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمکار به نام (سندى بن شاهک ) و به دستور هارون مسموم و شهید شد.
    شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والاى موسى بن جعفر (ع ) پس ‍ از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسى بن جعفر (ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است ، امّا حقیقت هرگز پنهان نمى ماند.
    بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکى بغداد - به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر (کاظمین ) از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .(91)
    زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
    تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر (ع ) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسى کاظم (ع ) آنها را مى خریدند و آزاد کرده یا عقد مى بستند. نخستین زوجه آن حضرت (تکتم ) یا (حمیده ) یا (نجمه ) داراى تقوا و فضیلت بوده و زنى بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا (ع ) است .
    فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) را 37 تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر که ارشد آنها حضرت على بن موسى الرضا (ع ) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .
    حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است .
    حضرت محمّد بن موسى نیز که در شیراز مدفون است .
    حضرت حمزة بن موسى که در رى مدفون مى باشد.
    از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهى با عظمت دارد. سایر اولاد و سادات موسوى هر یک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند، که در گوشه و کنار ایران و کشورهاى اسلامى پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیده اند، روحشان شاد باد.
    صفات و سجایاى حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
    موسى بن جعفر (ع ) به جرم حقگویى و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد. حضرت موسى بن جعفر (ع ) را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضایل معنوى برتر بود به زندان انداختند. شیخ مفید درباره آن حضرت مى گوید: (او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار مى کرد (( (اللهم انى اءساءلک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب ) )) (خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنى عفو را به من ارزانى دار). امام موسى بن جعفر (ع ) بسیار به سراغ فقرا مى رفت . شبها در ظرفى پول و آرد و خرما مى ریخت و به وسائلى به فقراى مدینه مى رساند، در حالى که آنها نمى دانستند از ناحیه چه کسى است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشى قرآن مى خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى به دل مى داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش مى گریستند، مردم مدینه به او لقب (زین المجتهدین ) داده بودند. مردم مدینه روزى که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایى عجیب کردند. آن روزها فقراى مدینه دانستند چه کسى شبها و روزها براى دلجویى به خانه آنها مى آمده است .
    از سخنان موسى بن جعفر (ع ) 
    1 - کوشش کنید اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت کنید: بخشى براى نیایش با خدا بخشى دیگر براى تاءمین معاش و زندگى ، بخش ‍ سوم براى معاشرت با برادران دینى که مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را یاد آورند و در باطن خیرخواه شما مى باشند، و بخش ‍ چهارم براى پرداختن به تفریحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو این برنامه مى توانید وظایف خود را در سه مورد دیگر نیز بخوبى انجام دهید.
    2 -
    هرگز با خود از فقر سخن نگویید، و به عمر طولانى نیندیشید زیرا هر کس خود را فقیر پندارد یا در فکر فقر در آینده باشد بخل مى ورزد، و هر کس به عمر طولانى بیندیشد آزمند مى شود. در زندگى دنیا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره مند شوید و از این راه به انجام وظایف دینى کمک بگیرید، زیرا: هر کس که دنیاى خود را به خاطر دین ، یا دین را به خاطر دنیا ترک نماید از ما نیست .
    3 -
    خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان که حق موجب نابودى نیست بلکه نجات دهنده است . باطل را همواره رها کن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست ، بالاخره سبب نابودى است .
    4 -
    دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهیز، و نادان را بخاطر نادانیش کوچک دار، ولى طردش نکن بلکه او را نزدیک بخوان و به او دانش بیاموز

    .( بهار 1362 - مشهد - احمد احمدى بیرجندى.زیر نویسها :
    83-
    چهارده معصوم عمادزاده ، ص 306.
    84-
    اسلام در ایران ، توضیحات آقاى محمّد رضا حکیمى ، صفحه 490.
    85-
    ماءخذ قبل ، همان صفحه .
    86-
    امام در عینیت جامعه ، محمّد رضا حکیمى ، ص 57.
    87-
    فخ بر وزن (حق ) محلى است در یک فرسنگى مکه از راه مدینه .
    88-
    چهارده معصوم ، حسن عمادزاده به نقل از (( مروج الذهب )) مسعودى ...
    89-
    امام در عینیت جامعه ، محمّد رضا حکیمى ص 59 به نقل از (( (منتهى الا مال ) )) شیخ عباس قمى .
    90-
    ماءخذ قبل به نقل از (( (وفیات الاعیان ) )) ابن خلکان ج 2 ص 256.
    91-
    چهارده معصوم (ع ) عمادزاده ، ص 336، به نقل از تاریخ یعقوبى ، ص 145.